responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 135

میزنم کسی که اخیرا بچهها را گیر میآورَد و خفه میکند، همین مرد باشد. میگویند آن مرد خورجینی هم داشت. رفتند اول خورجینش را نگاه کردند، یک حلقه و طناب پیدا کردند، بعد هم خودش اقرار کرد. چون بچههای کم زورتر را گیر میآورده و خفه میکرده، در ذهن و روح خودش این خاطره بوده که این مجرای تنگ را که همان مجرای تنفس باشد، بر افراد میبندد.

همین خاطره ذهنی، در عالم رؤیا به این صورت تجلی میکند که راه را بر مردم میبندد. راهی که بر نَفَس میبسته و در واقع راه حیات مردم را قطع میکرده، در عالم رؤیا به این صورت منعکس شده است.

رؤیای اشراقی

این خوابها خوابهایی بود که به خاطرات گذشته انسان بستگی داشت، ولی ندرتا [و در حالات خاصی رؤیای اشراقی برای انسان رخ میدهد،] همانطور که در مواقع دیگر هم الهام و اشراق در جایی به سراغ انسان میآید که حالت عجز و ناتوانی و بیچارگی است و راههای دیگر بسته است؛ مثل دعا، که موقعی وقت دعاست که تمام راهها به روی انسان بسته باشد و دیگر وقت این است که انسان بخواهد از غیب به او مدد برسد. در تمام نقاط دنیا، در تاریخ گذشته و در زمان حاضر احیانا رؤیاهایی پیدا میشوند که اساسا با گذشته ارتباط ندارند. راجع به همین ابن سیرین باز نوشتهاند که کسی آمد و به او گفت: من خواب دیدم که خروسی آمد به خانه من و دانههای جوی را که در خانه من ریخته بود جمع کرد و رفت. ابن سیرین گفت: اگر در خانهات دزدی شد، بیا به من خبر بده. بعد از مدتی آن مرد آمد و گفت: خانه ما را دزد زده است. ابن سیرین گفت: برو سراغ مؤذن؛ این کار، کار مؤذن است. چون او خروس را در خواب دیده بود، [به مؤذن تعبیر کرد.]

حالا اگر این خواب راست باشد، چه رابطهای است میان این خواب و حادثهای که در آینده پیش میآید؟ این دیگر با خاطرات گذشته این مرد ارتباط ندارد، چون دزدی از خانه او یک خاطره گذشته نیست. در این زمینه البته خوابها خیلی زیاد است؛ من دو جریان را که خودم دیدهام برایتان نقل میکنم، بعد ممکن است هر کسی جریانی داشته باشد که بخواهد نقل کند.

نقل دو رؤیا

خانم من استعداد عجیبی دارد [1]، گاهی خوابهای عجیبی میبیند که من هرچه هم شکاکی کنم، آخر نمیتوانم چیزی بگویم. چهار سال پیش در سال اوّلی که من در مسجد هدایت نماز میخواندم،


[1]. خیلی از زنها این طور هستند.

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 135
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست