چگونه ممکن است قرآن در پی منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور باشد در حالی که خودش از همان مقوله «عجایب و غرایب» یعنی معجزه است، بعلاوه بیش از صد آیه در همان مقوله آورده است؟
من معنی این جمله را نمیفهمم که: «کتاب تنها معجزهای است که اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غیبی منحصر نیست».
چه اعتقادی؟ اعتقاد به اینکه کتابی است و مطالب عالی دارد، و یا اعتقاد به اینکه معجزه است؟ اعتقاد به معجزه بودنِ چیزی به معنی آیت و بینه الهی بودن، مساوی است با اعتقاد به غیب. چطور ممکن است یک نفر در آنِ واحد، هم اعتقاد به غیب داشته باشد و هم نداشته باشد؟
گفته شد: «معجزه محمّد از مقوله امور غیر بشری نیست، اگرچه یک عمل غیر بشری است».
معنی این جمله نیز برای من مبهم است و دوگونه ممکن است تفسیر شود: یکی اینکه معجزه محمّد (قرآن) به حکم اینکه وحی است نه سخن خود آن حضرت، پس یک عمل غیر بشری است، اما در عین اینکه سخن بشر نیست و سخن خداست، از مقوله امور بشری است و کاری است عادی در ردیف کارهای بشری.
بعید به نظر میرسد که مقصود این باشد، زیرا در این صورت قرآن امتیازی از سایر کتب آسمانی ندارد. همه آن کتابها به حکم اینکه از مبدأ وحی صادر شدهاند عمل غیر بشری هستند، ولی به حکم اینکه جنبه خارقالعاده ندارند از مقوله امور غیر بشری نیستند؛ همچنان که پارهای کلمات داریم که به نام «احادیث قدسیه» معروفند و عیناً سخن خدایند که وحی و الهام شدهاند، اما معجزه و از مقوله امور غیر بشری نیستند.
امتیاز قرآن از سایر کتب آسمانی و از احادیث قدسیه در این است که هم عمل غیر بشری است، یعنی وحی است، و هم از مقوله امور غیر بشری، یعنی در حد اعجاز و قدرت مافوق بشری است. لهذا قرآن میگوید: