نام کتاب : گفتارهایی در اخلاق اسلامی ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 120
واقعا معامله یک حکومت میکرد و عده زیادی از افرادی را که مستحق کشتن و قصاص بودند کشت و بسیاری از اینها را به دست خودش میکشت. موقع اعدام آن فرد که میشد خودش میآمد متصدی قتلش میشد[1] .
یک مرد دکانداری هم در اصفهان بوده که او هم دلش میخواسته که یک ملای خیلی مهم و درجه اول باشد. سید محمدباقر روز به روز پیش میرفت و ترقی میکرد، او عقب مانده بود و ملایی بود که طُمطراقی داشت. روزی از محرّرها پرسید: این سید چرا اینقدر ترقی میکند؟ گفتند: علت ترقی کردنش این است که حد جاری میکند؛ این حد جاری کردن او را خیلی ترقی داده. گفت: خوب ما هم این کار را میکنیم. بعد گفت: بروید از خیابان یک کسی را بیاورید ما بر او حد جاری کنیم. گفتند: آخر بیجهت که نمیشود حد جاری کرد[2] . گفت: مانعی ندارد،
بیاورید، اول وطْیاش میکنیم بعد هم حدش میزنیم!
حالا حسابْ این است؛ این آقایان مسائل را آن گونه که دل خودشان میخواهد ]طرح میکنند و بعد به آن حمله میکنند،[ اول وطیاش میکنند بعد هم حدش میزنند؛ طوری تفسیر میکنند که دل خودشان میخواهد، بعد هم شروع میکنند به چوب زدن و حمله کردن
[1] . عباس اقبال در تاریخچهای نوشته این سید محمدباقر حجةالاسلام از آن آدمهاییاست كه یك زندگی متناقضی دارد. میگوید (ایرادش وارد نیست) از طرفی این آدم اینمقدار قسیالقلب بود كه آدمها را به دست خودش میكشت، و از طرف دیگر این قضیهقطعی است كه شبها در نماز شبش آنچنان گریه میكرد كه گاهی از خوف خدا غشمیكرد و گاهی مثل دیوانهها بیرون میزد. از نظر آنها یك امر تناقضی است اما از نظریك آدم [آشنا با اسلام]تناقضی ندارد. او كه میكشت، روی قساوت قلب نمیكشت، همان نماز شبش به او الهام میكرد كه این كار را بكند.
[2] . آنهایی كه سید بر آنان حد جاری میكرد، كسانی بودند كه جرمهای خاصی مرتكبشده بودند؛ یك كسی را میگفتند ـ فرض كنید ـ بچهبازی كرده، درباره دیگری عكس قضیه را میگفتند، یك كسی را میگفتند زنای محصنه كرده؛ اینهایی كه مستحق قتل هستند.
نام کتاب : گفتارهایی در اخلاق اسلامی ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 120