مولوی خودمان با اینکه در مثنوی تغزل ندارد و با زبان دیگری حرف میزند، ولی به این مطلب توجه دارد و میگوید مبادا تو حرفی را که از
[1] یادگارهای محبوب، خرابههایی که از منزل محبوب باقی مانده.[2] ربوع و مقام یعنی منازل.[3] هُوَ میگویم، هِی میگویم، هُمْ میگویم، هُنَّ میگویم، هرچه میگویم.[4] اگر اسم نجد میبرم، اسم تهامه میبرم.[5] از گریه ابر سخن میگویم، از خنده شکوفه سخن میگویم.[6] یا از زنان کاعب- یعنی «پستان برآمده»- و از زنانی که مانند خورشید طلوع میکنند میگویم.[7] میخواهد بگوید اینها اسرار و الهاماتی است که بر قلب من وارد شده و من به این صورت اینها را تجسم کردهام. حالا چرا اینها به این صورت گفتهاند، بعد در این باره بحث میکنیم.[8] آن واردات بر قلب من وارد شده یا بر قلب کس دیگر.[9] آنانی که مثل من از علماء باللَّهاند.
عرفان حافظ، صفحه : 49
عارف میشنوی به ظاهرش حمل کنی. تشبیه خوبی میکند، میگوید آنها مرغ حقاند. مثل اینکه در کلمه «مرغ حق» اشاره دارد به منطق الطیر عطار و داستان اینکه مرغان همه جمع شدند به رهبری هدهد (و هدهد رمز پیر مرشد است و مرغهای دیگر سالک)، رفتند برای اینکه سیمرغ را به پادشاهی انتخاب کنند (که داستانش را اگر
نام کتاب : عرفان حافظ ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 48