در پیش راه بادیه گیرد غریب وار
ترک عشیره و بلد و اقربا کند
مگریزد از شداید و رنج مسافرت
در طی ره تحمل خار جفا کند
بگشاید آن زمان دو لب از بهر تلبیه
گوش سپهر کر ز صلای بلی کند
از صدق چون قدم بنهد در منای عشق
اول به پای دوست سر و جان فدا کند
آنجا که موقف عرفات محبت است
بر جای سنگریزه سر از کف رها کند
از بهر استلام حجر چون کند نزول
تن را نشان ناوک سنگ و عصا کند
برگرد خیمهگاه بگردد پی وداع
با چشم اشکبار طواف النسا کند
از پرده خیام شتابان به قتلگاه
رو آورد به هروله قصد صفا کند
از رکن تا مقام شهادت به پای شوق
طی طریق از سر مهر و وفا کند
پس در کنار زمزم اخلاص تشنهلب
بنشیند و به زمزمه یاد خدا کند
آنگاه دست و روی بشوید ز خون خویش
برخیزد و نماز شهادت ادا کند
قربان عاشقی که حدیث مصیبتش
کاخ وجود را همه ماتمسرا کند