responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 3  صفحه : 23

امتحان کن، دور خود بچرخ، بعد بایست، میبینی تمام اطرافت میچرخد، در حالی که اینطور نیست بلکه سر تو میچرخد. اگر انسان با تقوا و روشن و پاک و صاف باشد، کوچک را کوچک، سفید را سفید، و سیاه را سیاه خواهد دید.

اگرچه این مطلب یک مقدار شوخی است ولی یادم هست خطیب بسیار فاضل و مبرّز مرحوم اشراقی قمی- که شاید خیلی از آقایان اسم ایشان را شنیده باشند یا سخنرانیشان را دیده باشند، و از خطبای تقریباً درجه اول ایران، و هم فاضل بود و هم سخنور- یک وقتی در قم، بالای منبر، افتاده بود تو دنده انتقاد از قمیها. (خیلی انسان معتقد خوبی هم بود.) میخواست بگوید این مردم عوام قم ما خیلی خرافاتی هستند؛ و از جمله میگفت قمیها به گربه سیاه خیلی احترام میگذارند و فکر میکنند که گربه سیاه از ما بهتران است، و لهذا وقتی گربه سیاه میآید فوراً از بهترین غذاهاشان و گوشت خالص برایش میاندازند. برعکس برای گربههای دیگراهمیتی قائل نیستند، آن مقداری هم که شرعاً باید به او داد نمیدهند، و لهذا همه گربههای دیگر در قم منقرض شدهاند و فقط گربه سیاهها ماندهاند. هرچه نگاه میکنی در این شهر گربه سیاه میبینی، آنهم چاق و چله. از منبر آمد پایین. طلبه خیلی خوشمزهای بود خرمآبادی. اتفاقاً مرحوم اشراقی عینک سیاه به چشمش زده بود. وقتی آمد نشست، آن طلبه به همان زبان خرمآبادی و خیلی ساده و لطیف گفت: قربانت! ما که تو این شهر گربه سیاه نمیبینیم، تو عینک سیاه به چشمت زدهای همه گربهها را سیاه میبینی. خیلی مرحوم اشراقی خندید. حالا حساب این است: آدم عینک سیاه که به چشمش بزند- اگر چه

نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 3  صفحه : 23
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست