در مقاله گذشته یکی از نتایج اساسی که گرفتیم این بود که علوم و ادراکات، منتهی به حس میباشد و البته کسی که برای نخستین بار این قضیه را نگاه کند این حکم را کلی و عمومی تلقی خواهد کرد به این معنی که همه علوم و ادراکات یا بی واسطه حسی میباشند یا به واسطه تصرفی که در یک پدیده حسی انجام گرفته پیدا شدهاند و اگر با واسطه یا بی واسطه پای حس در میان نباشد علم و ادراکی موجود نخواهد بود.
ولی حقیقت جز این است، زیرا نتیجه هر برهانی در اندازه عموم خود تابع برهان خود میباشد و برهانی که برای اثبات این حکم اقامه کردیم به این عموم و شمول نبود؛ چه، برهان ما 1 ناطق بود به اینکه هر ادراک و علمی که به نحوی منطبق
[1]. اشاره است به برهانی که در مقاله چهارم از دو راه اقامه شد برای اثبات اینکه هر تصور کلی قابل انطباق به افراد محسوسه باشد از قبیل تصور انسان و درخت و رنگ و شکل و مقدار و صوت خواه ناخواه باید از راه حواس و تماس مستقیم با واقعیت شئ محسوس از برای انسان پیدا شده باشد و ممکن نیست خود به خود و بالفطره برای