این مسأله نیز به صورت و شکلی که در قرون اخیره میان دانشمندان مطرح است کاملًا جدید و بی سابقه است و نتیجه توجه خاصی است که در قرون اخیره به عالم انسان و ادراکات ذهنی انسان شده است. البته سایر دانشمندان نیز در باب محدودیت علم بشر سخنانی گفتهاند از قبیل اینکه «حقایق عالم بی پایان است و قوه تفکر بشر محدود، پس «علم کل» نصیب کسی نمیشود» و یا اینکه درباره حقیقت وجود (هستی) گفتهاند که قابل معلوم شدن به علم حصولی نیست و آنچه با علم حصولی معلوم میشود از قبیل ماهیات است و امثال این گفتارها، ولی پیداست که هدف این دانشمندان در این سخنان با هدف دانشمندان جدید متفاوت و مختلف است. در میان دانشمندان جدید راجع به «حدود علم» دو نظریه است:
الف. جمعی از دانشمندان معتقدند که قدرت قضاوت فکری بشر فقط در حدود «فنومن [1] ها» یعنی ظواهر و عوارض طبیعت و تعیین روابط و مناسبات آنهاست و این ظواهر و عوارض همانهاست که قابل احساس و تجربه هستند و اما تحقیق درباره کنه امور و ماوراء عوارض و ظواهر طبیعت، خواه مربوط به خود طبیعت و خواه مربوط به ماوراء الطبیعه باشد، از دسترسی قضاوت فکری بشر خارج است و آنچه هم تا کنون در این باره گفته شده اصل و مبنایی نداشته صرفاً لفّاظی و خیالبافی بوده است.
به عقیده این دسته، علوم طبیعی از قبیل فیزیک و شیمی و زیستشناسی و امثال