سوی رجحان و اولویت میگراید؛ و این سخنی است بیپایه و اندیشهای است خام زیرا انسان در اعتباریات عملی خود محکوم طبیعت و پیرو هدایت فطرت و غریزه خود میباشد و چنانکه در آغاز سخن گفته شد طبیعت و فطرت برای نیل به هدف خود، انسان را به سوی واقعیت خارج میکشاند و قوای فعاله و مدرکه را با واقعیت خارج ارتباط میدهد و ادراکی که خارج به طور اطلاق میتواند در ظرف وی بگنجد همان علم است و بس.
جای بسی شگفت است اگر چنانچه انسان در مورد عمل، تنها ظن یعنی طرف راجح را گرفته و انتخاب میکند آیا خود رجحان را نیز با رجحان تشخیص میدهد؟ و همچنین این رجحانهای مترتب، الی غیر النهایه میروند و بالاخره یک طرف نمی تواند ترجیح (نه ظن ترجیح) پیدا کند؟ یا بالاخره به علم میرسد زیرا اگر در جایی گفتیم که «راستی راجح است» علم را به کار بردهایم؟
نکته 2
انسان اگر به وجود چیزی علم داشته باشد تا علم به بطلان وجود وی نرسانیده علم نخستین را معتبر میدارد و مطالعه حالات مختلف حیوانات دیگر وجود این روش را در آنها نیز تأیید میکند.
و اگر وجود چیزی که کردنی است یا نکردنی، در میان دو چیز مردّد شود، به فعل هر دو طرف یا ترک هر دو طرف مبادرت میورزد.
و اگر وجود چیزی را نداند، ترتیب آثار وجود وی را به مورد نمیدهد.
و اگر چیزی میان کردنی و نکردنی (خیر و شر) مردد شود توقف خواهد کرد.
(چهار اصل «استصحاب، احتیاط، برائت، توقف» به اصطلاح فن اصول).
و چون در جاهای دیگر در اطراف این چهار اصل بحثهای وافی شده از دامنه دادن گفتگو در این مقاله درباره آنها خودداری میشود.
خاتمه این بحث و گفتگوها
اعتبارات عمومی که سخنان گذشته ما در پیدایش آنها بود منحصر به پنج اعتباری که شمرده شد (وجوب، حسن و قبح، انتخاب اخف و اسهل، استخدام، عمل علم) نمیباشد بلکه اعتبارات دیگری نیز میتوان یافت که جنبه عمومیت داشته باشند چنانکه اعتبار اختصاص و اعتبار فایده و غایت در عمل از اعتبارات عامه هستند زیرا اگر انسان را تنها در حال انفراد فرض کنیم در هر استفاده که از