برهانی صدرالمتألهین است که از طرفی نفس را در آغاز امری مادی و جسمانی میداند که به تدریج کمال جوهری حاصل میکند و به مرتبه حس و خیال و سپس به مرتبه عقل میرسد و از طرف دیگر عقل و عاقل و معقول را متحد میداند. مطابق این نظریه نه نفس در آغاز جوهری است مستقل از بدن و نه ادراکات عقلانی نقشها و عوارض و اوصافی است برای نفس. مطابق این نظریه پیدایش تدریجی معقولات عین تکوّن تدریجی کمالی عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلانی به تدریج تکوّن پیدا میکند و از اول ساختمان پرداخته و کاملی ندارد.
اختلاف نظر ما با نظریه فلاسفه و روانشناسان جدید در قسمت سوم است. ما با کمال احترامی که نسبت به مطالعات و مشاهدات و تجربیات این دانشمندان قائلیم و کمال قدردانی که از زحمات این دانشمندان در این باره مینماییم به خود حق میدهیم که استنباطی را که این دانشمندان از مطالعات خود کردهاند مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد قرار دهیم.
همچنانکه از عبارات فوق استفاده میشود این دانشمندان این نظریه را بیشتر از مطالعه اخلاق و عادات و آداب و سنن مختلف مردمان پیدا کردهاند زیرا در مطالعات خود برخوردهاند که طرز افکار و عقاید هر ملتی متناسب است با احتیاجات و شرایط مخصوص زندگانی آنها و نیز دریافتهاند که با تغییر احتیاجات و شرایط زندگی طرز فکر و عقاید افراد یا جماعات فرق میکند و از طرف دیگر این دانشمندان همه افکار و ادراکات را یکجور و مانند هم پنداشتهاند ناچار استنباط کردهاند که به طور کلی عقل و ادراکات تابع احتیاجات حیاتی است.
چنین به نظر میرسد که با تفکیک و تمیزی که ما اکنون در این مقاله بین ادراکات حقیقی یا «حقایق» و ادراکات اعتباری یا «اعتباریات» میدهیم و افکار و معتقداتی را که بیشتر مورد مطالعه آن دانشمندان بوده- یعنی همان «اعتباریات» که دستخوش تغییر و تبدیل است- مشخص میکنیم این سوء استنباط خود به خود از بین میرود و مشکل حل میشود.
و اما آنچه در مورد خصوص اصل امتناع تناقض که از «حقایق» است گفته شده یک اشتباه دیگری است زیرا اولًا فرضاً «توتمیه» یا دسته و طبقه دیگر خودشان را هم کلاغ و هم حیوان دیگر میدانند ربطی به اصل امتناع تناقض ندارد. ثانیاً از یک نکته دیگر نباید غفلت کرد و آن اینکه گاهی ذهن حکمی میکند و به سرعت از آن حکم