ایضاً در پاورقیهای همان مقاله صفحه 341- 342 آنجا که اختلاف نظر منطق تعقلی و منطق تجربی را در باب «اصول و مبادی کلی عقلی» تشریح میکردیم گفتیم که بعضی از فلاسفه و روانشناسان جدید پیدایش اصول و مبادی عقلی یعنی همان تصدیقاتی را که در اصطلاح منطق تعقلی «بدیهیات اولیه تصدیقیه» خوانده میشود معلول عوامل حیاتی یا اجتماعی دانستهاند.
نظریه این دانشمندان با نظریه منطق تعقلی در این جهت که این اصول عقلانی مولود تجربه نیست موافق است و نظریه منطق تجربی را رد میکند ولی از لحاظ ثابت و یکنواخت بودن و تغییر نکردن این اصول، با منطق تعقلی مخالف است زیرا مطابق این نظریه پیدایش این اصول همواره متناسب و مرتبط با محیط طبیعی یا اجتماعی انسان است و با تغییر محیط طبیعی یا اجتماعی قهراً تغییر و تبدیل پیدا میکند ولی مطابق نظریه تعقلیون عقل و اصول عقلانی تابع وضع محیط نیست و با تغییر محیط تغییر نمیکند.
این نظریه متکی به مطالعات و مشاهداتی است که عدهای از دانشمندان در روحیه اقوام و ملل و طوائف مختلف نمودهاند. این مطالعات، این دانشمندان را به این نتیجه رسانده است که اصول عقلانی اولًا در نزد همه مردمان یکسان نیست و ثانیاً وضع ثابت و یکنواختی ندارد بلکه با احتیاجات و مقتضیات زندگی آنان مرتبط است و با تغییر آن احتیاجات تغییر میکند. مطابق این نظریه تمام اصول و مبادی عقلی، احکامی وضعی (اصول موضوعه) هستند که ذهن به منظور سازگار ساختن انسان با محیط زندگانیاش آن اصول را وضع کرده و با تغییر محیط زندگانی و پیدایش احتیاجات جدید، ذهن ناچار این اصول را ترک و اصول دیگری را که متناسب با آن احتیاجات باشد وضع خواهد نمود. علیهذا عقل و ادراکات عقلانی با احتیاجات زندگانی و عوامل حیاتی یا اجتماعی که تولید کننده آن احتیاجات است رابطه مخصوص دارد و آن رابطه همانا رابطه تابعیت و متبوعیت است.
برای تشریح نظریه فوق و هم برای فهم دقیق مطالبی که در ضمن خود مقاله خواهد آمد ناچاریم به دو اصل از اصولی که در علمالحیات مورد قبول اهل فن است و نظریه فوق نیز مبتنی به آن دو اصل است اشاره کنیم: