این دو جهت از تعریفی که قدما برای فلسفه (به معنای عام) مینمودند خوب پیداست. قدما در تعریف «فلسفه» میگفتند:
«فلسفه عبارت است از آگاهی به احوال موجودات عینی و خارجی به همان نحو که در واقع و نفس الامر هستند تا اندازهای که در استطاعت بشر است.» [1]
نا گفته نماند که اضافه کردن این جمله (تا اندازهای که در استطاعت بشر است) برای این نکته بود که انسان هر چند میتواند با درست راه بردن فکر به کشف حقایق نائل شود اما از طرف دیگر حقایق جهان بیپایان است و استعداد بشر محدود، پس بشر فقط به کشف پارهای از حقایق جهان میتواند نائل شود و اما «علم کل» نصیب
[1] هو العلم باحوال اعیان الموجودات علی ما هی علیه فی نفس الامر بقدر الطاقة البشریة.