خلاصه عقیده این دانشمندان این است: ماهیت اشیاء که علم به آنها تعلق میگیرد ممکن نیست به طور اطلاق و دست نخورده در قوای ادراکی بشر ظهور کند و مکشوف گردد، بلکه هر ماهیتی که بر انسان مکشوف میگردد، دستگاه ادراکی از یک طرف، شرایط زمانی و مکانی از طرف دیگر، در کیفیت ظهور و نمایش شئ ادراک شده بر شخص ادراک کننده دخالت دارد؛ و از این جهت است که هر فرد یک چیز را مختلف ادراک میکند [2] بلکه یک نفر در دو حالت یک چیز را دو نحو ادراک میکند.
پس هر فکری در عین اینکه صحیح و حقیقت است، فقط برای شخص ادراک کننده- آن هم فقط در شرایط زمانی و مکانی معین- حقیقت است اما برای شخص دیگر و یا برای خود همان شخص در شرایط دیگر حقیقت چیز دیگری است؛ مثلًا من جسمی را در یک لحظه خاص از زمان در مکان و محیط مخصوص با حجم معین و شکل و رنگ معین ادراک میکنم، این ادراک صحیح و حقیقت است اما فقط نسبت به من و برای من نه نسبت به دیگری و برای او، زیرا شاید انسان دیگر یا حیوان دیگر که ساختمان قوای ادراکی وی با من فرق میکند همان شئ را در همان زمان و در همان محیط با حجم و شکل و رنگ دیگری ادراک کند و البته برای او و نسبت به او حقیقت همان است که خودش ادراک کرده، خود من هم در لحظه دیگر یا در محیط دیگر ممکن است آن جسم را با حجم و شکل و رنگ دیگری ادراک کنم و برای من در آن لحظه و آن محیط «حقیقت» چیز دیگری خواهد بود.
این دسته، از تحقیقات علمی جدید بر مدعای خود گواه میآورند زیرا در علوم امروز ثابت شده که اعصاب انسان با حیوان و همچنین اعصاب انسانها نسبت به یکدیگر در کیفیت عمل کردن اختلاف دارند؛ مثلًا انسانها هفت رنگ اصلی و انواع و اقسام رنگهای فرعی را میبینند ولی بعضی حیوانات تمام رنگها را به شکل خاکستری میبینند، بعضی از افراد انسان یافت میشوند که کوری رنگ دارند بلکه ما در زندگی عادی خود میبینیم که اعصاب یک فرد در حالات مختلف دو گونه عمل میکنند؛ مثلًا خوردنی معین در حال صحت و حال مرض دو طعم دارد، بوی معین گاهی خوش و مطبوع و گاهی نا خوش و نا مطبوع جلوه میکند.