حقیقی بودن و مطابق با واقع بودن ادراکات انسان (فی الجمله) بدیهی است؛ یعنی اینکه «همه معلومات بشر- علی رغم ادعای ایده آلیستها- صد در صد خطا و موهوم نیست» بر همه کس در نهایت وضوح هویداست و احتیاج به استدلال ندارد بلکه استدلال بر این مطلب محال و غیر ممکن است.
یک سلسله حقایق مسلّمه یا بدیهیات- که در مقاله 2 آنها را «فطریات» نامیدیم- در ذهن هر کسی حتی خود سوفسطائیان موجود است و خود آنها نیز در حاقّ ذهن به آنها اعتراف دارند. سوفسطائی واقعی- یعنی کسی که نسبت به همه چیز مردد یا منکر باشد- یافت نمیشود.
سوفسطائیان و ایده آلیستها وقوع خطا را از حس و عقل دلیل بر مدعای خود قرار دادهاند و ما در جواب شبهه 2 از مقاله 2 گفتیم که خود همین پی بردن به خطا دلیل بر این است که یک سلسله حقایق مسلّمه در نزد ما هست که آنها را معیار و مقیاس قرار دادهایم و از روی آنها به خطاهایی پی بردهایم و الّا پی بردن به خطا معنی نداشت زیرا با یک غلط نمیتوان غلط دیگری را تصحیح کرد.
غرض از این بیان تنبیه و توجه دادن هر کس است به فطریات خود نه استدلال و اقامه برهان بر مدعا، زیرا همچنانکه دانشمندان گفتهاند اگر کسی منکر جمیع اصول و حقایق مسلّمه بشود (البته به زبان) استدلال و اقامه برهان برای محکوم کردن او بی فایده است زیرا هر استدلالی متکی به مقدماتی خواهد بود و آن مقدمات یا خود بی نیاز از استدلالاند یا آنکه بالاخره متکی به اصول و مقدماتی خواهند بود که بینیاز از