نعم ذكر بعض أهل اللّغة من علماء الجمهور، انّ عدّة لغات الاضداد ثلاثون و قد سلكها فى النظم الفارسى هكذا:
سي لفظ است از نوادر اسمها را بر شمر
لفظ هريك را دو معنى و آن يكى ضدّ دگر
(شفّ) نقصان و زياده «جون» سياه است و سفيد
«فرع» رفتن زير و بالا «هاجد» است خواب و سهر
«رهو» جاى شيب و بالا، داين و مديون «غريم»
«قعوه» صفوه تهمت و «شوها» نكو و بد نگر
«صارخ» آمد مستغيث و هم مغيث ايداع شد
مودع و مودع چه اطلابست قضا بعد اى پسر
«غابر» است باقى و ماضى و «صريمست» ليل و صبح
«غاضيه» تاريك و نور «اسرار» كتمان و جهر
پس «شرى» بيع و خريدن هم «مثول» ست شست و خواب
«قرء» طهر و دم «منين» سست و قوىّ و نقبهگر
«بين» وصلست و فراق و «تلعه» بالا و نشيب
«رسّ» اصلاح است و افساد و «بلا» خير است و شرّ
«شدور» اقدام و خلف و «شعب» جمع و فرقتست
«قانع» ست راضى وسائل «فوز» مرگست و ظفر
[1] جون: سياه و سفيد، صريم: صبح و شام، سدفه روشنى و تاريكى، ظن: شك و يقين، شف: فزون و كم، بين: وصل و فراق، قرء: طهر و حيض، هاجد: خفته و بيدار، جليل: كوچك و بزرگ، رهوه: