از قديمالايام اين پرسش مطرح بوده است که دامنه و گسترهي زمين
چقدر است و تا چه اندازه ميتوان متعلق دينداري را توسعه داد؟ آيا عقل
آدمي نيز در اين دايره جايگاهي دارد؟ يا اصولاً متون ديني تمام دامنهي
نيازهاي آدمي را تامين ميکند؟ مسيحيان در قرون وسطا بر اثر کيهانشناسي و
طبيعتشناسي آن روزگار رويکردي ارائه نمودند که از رنسانس به بعد مورد
انتقاد جدي قرار گرفت و از آن پس، عقلگرايان و تجربهگرايان و متکلمان و
فلاسفه و جامعهشناسان و روانشناسان رويکردهاي ديگري را مطرح کردند.
متفکران مسلمان اعم از حکيمان و متکلمان و عارفان نيز با مشربهاي
گوناگون- عليرغم پذيرش قدر جامع- در باب قلمرو حداکثري يا حداقلي دين به
چالش برخاستند. در اين نوشتار، پس از گونهشناسي رويکردها، به اختصار،
پارهاي از رويکردها و گرايشهاي متفکران غربي و اسلامي را بررسي ميکنيم.