مسئلهي قلمرو دين در کلام جديد داراي رويکردهاي خاصي است.
همچنان که در فرضيههاي رقيب گذشت، برخي به دين حداقلي معتقدند؛ يعني بخش
زيادي از آيات و روايات را از عرصهي فعاليتهاي معاصر خارج ميسازند، يا
بيمعنا و يا تاريخي معنا ميکنند. بر اين اساس، طرفداران دين حداقلي و يا
منکران قلمرو دين، بر اساس پيشفرضهاي معناشناختي، هرمنوتيکي و غيره، به
ادعاي خود رنگ علمي ميبخشند؛ و طرفداران دين حداکثري نيز بر اساس
پيشفرضهاي ديگري ادعاي خود را اثبات ميکنند. در اين گفتار به تبيين
پيشفرضهاي قلمرو دين ميپردازيم، آنها را نقد و بررسي ميکنيم، تا
پيشفرضها صحيح مسئله روشن گردد.
قبل از پرداختن به پيشفرضهاي هرمنوتيکي و تحليل زباني
(پيشفرضهاي طرفداران دين حداقلي) در تمايز فلسفهي تحليلي فلسفهي
زبان به نکاتي اشاره ميکنيم:
فلسفهي تحليلي يا تحليل زباني (Linguistic Philosophy)، به عنوان
يک روش فلسفي، به زبان عنايت خاصي نشان ميدهد؛ زيرا طرفداران اين فلسفه
معتقدند که ريشهي اصلي پيدايش فلسفه و انحراف و اعوجاج در مسائل آن،
کاربرد زبان طبيعي است. بر اين اساس، براي کشف واقعيت بايد به تحليل زبان
پرداخت. فلسفهي زباني يا تحليلي در صدد حل مسائل فسلفي است وشيوهي آن را
تحليل زبان طبيعي ميداند.
فلسفهي زبان (Philosophy of Language)، مانند ساير فلسفههاي
مضاف، موضوع مشخصي دارد که عبارت از زبان است، يعني تامل و تحقيق در
مسئلهي زبان هدف اصلي آن است و به مسائلي چون: معناي زباني، مترادف،
معناداري، معنايابي،