است و گاه در حد بيان مکتب اکتفا کردهاند. براي روشن شدن رابطهي دين و
نظام تربيتي لازم است به تبيين مفاهيمي مانند تعليم، تربيت، نظام تربيتي و
.. بپردازيم.
مفهوم تربيت
تربيت مصدر باب تفعيل و از ماده «ربو»، به معناي نشو، نمو، برتر
نهادن، زياد کردن، بزرگ داشتن، ارزنده ساختن، وسيلهي رشد را فراهم نمودن و
پاک گردانيدن به کار رفته است. [1]
در اصطلاح تعاريف گوناگوني براي تربيت ارائه شده است که به پارهاي از آنها توجه ميکنيم:
1. تربيت از نظر روانشناسي عبارت است از رشد طبيعي و تدريجي و
هماهنگِ تمام نيروها و استعدادهاي انساني که در نهادش موجود و مکتوم است.
2. تربيت مجموعهي تلاشهايي است که هدف آن برخورداري فرد از تمام قوا و آماده کردن او براي استفادهي صحيح از آنها باشد.
3. تربيت عبارت از تنظيم قواي بشري است که حسن رفتار او را در جنبههاي مادي و معنوي زندگي ضمانت ميکند.
4. تربيت مجموعهي فرايندهايي است که از طريق آن گروه يا
جامعهاي، چه کوچک و چه بزرگ، قدرتها و مقاصد مکتب خويش را منتقل ميکنند،
تا بقاي خود و رشد مداوم خويش را تضمين کرده باشند.
5. تربيت عبارت است از فراهم کردن زمينهها و عوامل براي به فعليت رساندن و شکوفا نمودن استعدادهاي انساني در جهت مطلوب.
اين تعاريف که از سوي هانوي ژولي، روانشناس فرانسوي، ويليام جيمز،
فيلسوف و روانشناس امريکايي، و جان ديويي، روانشناس آمريکايي و ديگران
نقل شده است، چندان گرهي مباحث ما را باز نميکند. تاکنون يک تعريف صحيح و
جامع و مانعي در زمينهي تربيت نوشته نشده است و شايد جستو جوي آن نيز
کاري بيهوده تلقي شود؛ زيرا تربيت مفهومي قراردادي است و با نگرشهاي
گوناگون جامعهشناسانه و