به همين دليل، بسياري از متفکران مغرب زمين [1] – مانند جيمز
مارتينو، رابرسون [2]، ملفوراسپيرو [3]، کارل دوبل [4]، کلور بووي [5] و
رولان کامپش [6]، الن تستار [7]، ماستراو، فرانکو امتو، الکسيس دوتوکويل
[8]، کليفوردگيرتر [9]، ميلتون يينکر [10]، به تعاريف ترکيبي دست زده و
ارکان اعتقادي، اخلاقي، سمبليک، آداب و مناسک، کارکردها و ... را در تعريف
دين اخذ کردهاند.
تعريف برگزيده
دين حق عبارت است از: مجموعهي حقايق و ارزشهايي که از طريق
وحي يا الهام و يا هر طريق قطعي ديگر، مانند عقل، براي هدايت و سعادت
انسانها بر پيامبران نازل ميگردد. اين تعريف در عصر حاضر تنها بر دين
اسلام منطبق است؛ بنابراين، يک رکن حقيقت دين، خداوند متعال است که نقش
فاعلي در پيدايش دين دارد و رکن ديگر، انسان است که نقش قابلي را ايفا
ميکند و رکن سوم آن، پيامبر و عقل قطعي و فطرت و وجدان و ساير پيشوايان
ديناند که نقش منبع را دارند.
ما در اين تعريف تنها در صدد تبيين دين حق هستيم، نه تعريفي که
تمام مصاديق خارجي (اعم از حق و باطل، الهي و بشري و ..) را در برگيرد.
2. مفهوم گستره
منظور از گستره، همان برداشت لغوي متعارف قلمرو، دامنه و مرزهاي مسائل يک چيز