اين دانش از راه علم حضوري به مطالعه و بحث و بررسي در باب
انسان و معرفي انسان کامل و نحوهي رسيدن به کمال ميپردازد. نياز به ذکر
است که عرفان عمدتاً از دو مسئله سخن ميگويد: الف) مسئلهي وحدت وجود و
اثبات اين که «الوجود واحد لا شريک له»؛ که از اين مسئله به هستيشناسي
عرفاني ياد ميکنيم؛ ب) بحث از موحد و اين که او کيست و چه ويژگيهايي را
دارد در نهايت، بيان اين که انسان کامل انسان موحد است؛ که از اين بحث به
انسانشناسي عرفاني نام برده ميشود. انسانشناسي عرفاني، هم از حقيقت
انسان و پيچيدگيها و پردهها و لايههاي او سخن ميگويد و پنهانيهاي آن
عرصه را آشکار ميسازد و به گفتهي مولوي:
گر به ظاهر آن پري پنهان بود *** آدمي پنهانتر از پريان بود
نزد عاقل زان پري که مضمرست *** آدمي صد بار خود پنهانتر است
و هم از ارزشها و بايد و نبايدهاي او بحث ميکند؛ به عبارت
ديگر، انسانشناسي عرفاني داراي دو بخش هستيشناسي و ارزششناسي انساني
است.
منظور از علم حضوري علمي است که بدون وساطت مفاهيم و صورتهاي ذهني
عالم را به معلوم واقعي و خارجي ارتباط ميدهد. مولوي در مثنوي خود بيش از
همه به اين بخش از انسانشناسي توجه داشته است؛ براي نمونه به قصهي ذيل
توجه ميکنيم:
«شخصي آمد و در خانهي دوست خود را زد. دوست از درون خانه پرسيد:
کيستي؟ گفت: منم. دوست گفت: بازگرد! زيرا هنوز تو خامي و دم از «من» ميزني
و مدّعي عاشقي