اخلاقي و سياسي دورهي باستان، مثل آنچه در سياست افلاطون آمده است، توجه ميشود. [1]
انديشهي شيلر در مقالهي افلاطون يا پروتاگوراس بر محور
اومانيسم دور ميزند. وي صريحاً جانب پروتاگوراس را ميگيرد و اين سخن
مشهور را سخن خود ميشمارد که «انسان ميزان همه چيز است» در معماري
ابوالهول، که به دفاع از اصالت تشخّص کثرتانگارانه به نظريهي
ايدئاليستهاي مطلق، دربارهي احد يا واحد حمله کرده بود، اعلام داشته بود
که همهي انديشههاي ما بايد انسانوارانگارانه باشد. [2]
جريان نقد اومانيسم از قرن نوزدهم آغاز گشت و در قرن بيستم به اوج
خود رسيد. کييرکگاورد، موسس اگزيستانسياليسم، به عنوان آنتي اومانيسم
شناخته شد و نوع ديگري از اومانيسم، با مفروضات انسانشناختي ديگري ارائه
گرديد.
2-1- 5. ارکان اومانيسم
1-2-1-5. معرفت شناختي: اومانيسم بر خلاف رئاليسم، ذهن بشر را منفعل و
آينهي تمامنماي خارج نميداند و معرفت و شناخت را محصول کنش و واکنش ذهن و
خارج و به عبارت ديگر، ابژه و سوژه معرفي ميکند. بر اين اساس، نميتوان
از معرفت مطابق با واقع سخن گفت؛ زيرا واقعيت دستنخورده و خالصي در ذهن
آدميان حضور نمييابد، تا بتوان از مطابقت آن با واقعيت خارجي سخن گفت.
در مکاتب رئاليستي اين فرض معرفتشناسانه مورد پذيرش نيست؛ زيرا
اولاً مستلزم سفسطه و انکار واقعيت خارجي است؛ ثانياً، اولين مقولهي
تئوري معرفتشناسي اومانيسم، خود مکتب اومانيسم است؛ زيرا نميتوان دفاع
معقولانه و منطقي از آن داشت. نگارندهي اين سطور در مباحث معرفتشناسي
مفصلاً به نقد اين رويکرد پرداخته است.
2-2-1-5. مکتب اومانيسم اصل نسبيگرايي را در باب پيامبران و
اولياي الهي نيز تعميم ميدهند و وحي و معارف و حقايق متون ديني را محصول
کنش و واکنش ذهن انبيا
[1] نامه فرهنگ، تاريخ اومانيسم و نظر هيدگر دربارهي آن، شماره چهارم، صص 123- 124.
[2] فردريک کاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمهي بهاءالدين خرمشاهي، ج 8، ص 380.