2/ 8 و تدبير ديگر، تدبير روح است و آن نيز بر دو قسم است: تدبير
عقلى آن كه طلب استكمال و تخلق و خوپذيرى به اخلاق الهى و تجلى به صفات او
و قصد تشبه به آن جناب است- نه توجه به احوال مزاج و دقت نظر در مراعات
امور آرامش و آسايش آن- و قسم ديگر از تدبير روح نسبت به بدن و نظر در امور
آرامش و آسايش آن است كه آن، تدبير جامع بين دو تدبير مىباشد: يعنى تدبير
روحى و تدبير طبيعى. زيرا تدبير روح مر بدن را و نظر در امور آرامش و
آسايش آن تدبيرى است كه از آن اميد پايدارى و بقا- به بهترين وجه- مىرود و
نسبت به بعضى از نفوس متضمن اين معنى نيز هست كه اين تدبير و توجه براى
طلب بقا- به بهترين وجه- بعينه مقصود نيست كه غايت باشد. لذا اهتمام به اين
امر نموده و براى امر ديگرى و مطلب عالىتر از آن، حفظ و مراعاتش را
مىنمايد، و آن تخلق [: خوپذيرى] و تحلى [: آراستگى به صفات الهى يافتن] و
تشبه و امثال اين امور- همچنان كه گذشت- مىباشد.
3/ 8 و شكى نيست كه اين تدبير مخالف تدبير اولى و همين طور تدبير
كسى است كه معتقد به بقا و پايندگى نفوس نيست و اعتقاد به معاد روحانى و
جسمانى محقق و ثابت شدهاى، كه شرايع الهى بيانگر آن است، ندارد. بنا بر
اين، كسى كه شأن و اعتقادش چنين است از جهت نفسش اهتمام به تدبير مزاج
مىورزد و آن را براى خودش- نه براى امر ديگرى آن سوى آن- مراعات و حفظ
مىكند.
4/ 8 و علت ديگر در قرين و جفت قرار دادن صفت روحى به حضرت يعقوب
عليه السلام همان چيزى است كه پيش از اين اشاره بدان كردم كه حضرت يعقوب
همانند مظهر و مثال است مر فلك اولين را كه به نام عرش ناميده مىشود، و آن
نخستين صورت جسمى است كه روح آن را تدبير مىنمايد. لذا در اينجا مناسبت
با صفت روحى و قرين قرار دادنش با حضرت يعقوب عليه السلام داشت.