بنابراين ممكن نيست يك متمكن غافل از خدا در آسايش باشد . تلاش اش براى
حفظ موجود و طلب مفقود خلاصه مى شود و بس . هر روز مى كوشد تا حلقه و يا ميله يى بر
حلقات و ميله هاى اين قفس بيافزايد و آن را تنگ تر كند . هيچ آسايشى ندارد .
همين شخص در قيامت كور محشور مى شود , چشم دارد ولى ازرق و بى نور , زيرا آن چه
در قيامت است با دست حق ساخته شده است و با عقيده حق , و اخلاق و اعمال حق .
و اين هم كه با حق متحقق نبود بنابراين هيچ چيز از اشياء قيامت را نمى بيند .
چشم دارد بى نور , كلمات حق را نمى شنود( .
لايكلمهم الله ولا ينظر اليهم يوم القيامة
) [1] . حرف هاى حق را هم نمى شنود .
ابعاد سه گانه انسان در قيامت
آن گاه سؤال مى كند( :
رب لم حشرتنى اعمى وقد كنت بصيرا
) [2] . پروردگارا , چرا مرا كور محشور كردى و حال آن كه من يصير و بينا بودم
, چيز مى فهميدم و الان هيچ چيز نمى فهمم مگر بنا نبود كه هر كس هر چه هست
همان طور در قيامت زنده شود . من بينا بودم چرا نابينا محشور شدم . در جواب
مى فرمايد : در اين جا جز حقايق چيز ديگر نيست , همين حقايق به صورت دستورات و
معارف و احكام و آيات براى شما آمد , تو آنها را نديدى و نپذيرفتى , همانها در
قيامت ظهور مى كنند .
ما معارف آورديم تا تو به آن معتقد شوى , اخلاق آورديم تا تو متخلق به آن گردى
و اعمال آورديم تا كه آن را انجام بدهى . اين سه بعد را تو