يعنى تو همان گونه كه هر پدر فرزندى دارد , پسر من مى باشى . به اين معنا كه
رابطه تو با من , رابطه طبيعى ولد با والد است . امام موسى - عليه السلام - از
جان و نفس من نشأت گرفته است .
از گفتار فوق كه امامت عهد خداست , بار ديگر آنچه كه درباره سر كلامى بودن
مسأله امامت در نزد متكلمين اماميه گفته شده , دانسته مى شود . زيرا كه مايز
بين مسائل كلامى و فقهى , عقلى و يا نقلى بودن استدلال نيست , بلكه موضوع دليل
است . اگر موضوع استدلال اسماء و افعال الهى باشد مسأله , مسأله كلامى است , و
اگر موضوع آن فعل و تكليف انسانى باشد , مسأله , مسأله فقهى خواهد بود . و
تعيين امامت در نزد اماميه , هر چند كه هم چون دلايل فوق از طريق براهين نقلى
اثبات شود , ليكن از افعال الهى است . لذا بحث از آن يك بحث كلامى است . و
اما آنچه كه فعل مردم است , هرگز انتخاب امام نيست , بلكه ميثاق و تعهد عملى
در قبال امامت امامى است كه از ناحيه خداوند سبحان تعيين شده است .
مطلب ديگرى كه از ذيل آيه شريفه يعنى از عبارت ﴿ لاينال عهدى الظالمين ﴾ استفاده مى شود , اين است كه خداوند كه نصب امام از اوست , هرگز امام را
از ميان كسانى كه سابقه و يا لاحقه معصيت داشته و دارند , و فاقد عصمت
مى باشند , منصوب نمى نمايد .