در اختيار ما نهاد , چون اين توجيه گرچه ملك ( به كسر ميم ) قوا را براى خداى
سبحان ثابت مى كند , اما ملك ( به ضم ميم ) آنها را به بنده تفويض مى نمايد ,
چون هنگامى كه مالى به صورت عاريه در اختيار مستعير قرار مى گيرد , در آن مدت
آن مال تحت نفوذ و سيطره مستعير است نه معير , و به عبارت ديگر ملك ( به
كسر ميم ) آن , مستند به معير است اما ملك ( به ضم ميم ) آن در اختيار مستعير
است . بر اين اساس , اين توجيه نيز با معرفت خداى سبحان به عنوان مالك مطلق
, سازگار نيست . تنها توجيهى كه مى تواند استناد قواى ادراكى و تحريكى را به
انسان توجيه كند بدون آنكه با مالكيت مطلقه خداى سبحان , منافات داشته باشد
آن است كه بگوئيم انسان مرآت جمال و جلال حق است .
معناى مرآت
لازم به تذكر است كه( مرآت) در اصطلاح اهل معرفت , بر صورتى كه در مرآت
نقش بسته است اطلاق مى شود نه بر جرم خود آئينه , زيرا آنچه سبب مى شود كه انسان
خود را ببيند , در واقع صورتى است كه در مرآت وجود دارد و همه شؤون صاحب
صورت را نشان مى دهد نه شيشه و جيوه كه اهل عرف آن را مرآت مى دانند نه اهل
معرفت .