وجوب الوجود لاينقسم بأجزاء القوام , مقداريا كان أو معنويا , والالكان كل جزء
من أجزائه اما واجب الوجود , فكثر واجب الوجود , و اما غير واجب الوجود و هو
( و هى خ ل ) أقدم بالذات من الجملة , فتكون الجملة أبعد فى الوجود ( ابعد من
الوجود خ ل ) .
ترجمه : وجوب وجود ( يعنى حقيقت و ذات وجود كه وجوب ذاتى اوست ) به اجزاء
قوامى چه آن اجزاء قوامى مقدارى باشند و چه معنوى منقسم نميشود , و گرنه هر
جزئى از اجزاء وى يا واجب الوجود است پس لازم آيد تكثر واجب الوجود , و يا
غير واجب الوجود است پس هر يك از اجزاء بذات خود پيش تر از جمله است (
يعنى پيش تر از كل كه بنابراين فرض واجب الوجود است , مى باشد ) پس جمله در
وجود پس تر از جزء مى باشد .
بيان : وجوب وجود بهمان وجهى است كه در پيش گفته ايم . و اين فص در اثبات
أحديت حق تعالى به طريق تنزيه حقيقت وجود از داشتن اجزاء است . در فصوص قبل
ثابت شد كه واجب را تركيب و جزء ذهنى نمى باشد و در اين فص اثبات مى كند كه
تركيب و جزء خارجى ندارد . و بعبارت ديگر آنچه در فصوص گذشته بود مبنى بر
جزئى و كلى بود , و برهان اين فص مبنى بر جزء و كل است .
تحرير فص اين كه مقدار از لوازم جسم طبيعى است كه آنرا جسم تعليمى گويند و
آن بعد جسم طبيعى است كه حشوما بين السطوح است .