responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صلح امام حسن (ع ): پرشکوه ترين نرمش قهرمانانه ي تاريخ نویسنده : آل ياسين، الشيخ راضي    جلد : 1  صفحه : 459
و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و جان و مالشان حرام و محترم است [1]

پسر عمر از لحظه ى دستگيرى حجر پيوسته از او خبر ميگرفت , وقتى خبر قتل او را شنيد در بازار بود , كار خود را رها كرد و در حاليكه ميگريست بازگشت [2]

پس از قتل حجر و يارانش , عبدالرحمن بن حارث بن هشام بر معاويه وارد شد و در حاليكه بدو خطاب ميكرد گفت : از كى حلم ابوسفيان را از دست داده اى ؟ ! معاويه پاسخ داد : از آن هنگام كه امثال تو حليمان قوم خود را از دست دادم و پسر سميه مرا بر اينكار و اداشت و من نيز پذيرفتم ! عبدالرحمن گفت : بخدا سوگند از اين پس عرب نه حلمى براى تو خواهد شناخت و نه رائى چگونه راضى شدى عده ئى مسلمان را كه نزد تو باسارت فرستاده بودند بكشى ؟

مالك بن هبيره ى سكونى هنگاميكه معاويه حاضر نشد حجر را به او ببخشد خطاب به افراد قبيله ى خود از كنده و سكون و جمع انبوهى از مردم يمن كه نزد او بودند گفت : بخدا سوگند بى نيازى ما از معاويه بيشتر از بى نيازى او از ماست , ما در خويشاوندان او [3] آنكس را كه بجاى او نشنيد مى شناسيم و او در همه مردم كسى را بجاى ما نتواند گزيد

از ابواسحق سبيعى پرسيدند : از كدام روز مردم خوار شدند ؟ گفت : از آنروز كه حسن وفات يافت و زياد فرزند ابوسفيان خوانده شد و حجر بن عدى به قتل رسيد [4]


[1]و2 - تاريخ طبرى ( ج 6 ص 153 )

[3]- يعنى بنى هاشم

[4]- شرح نهج البلاغه ( ص 18ج 4 )

نام کتاب : صلح امام حسن (ع ): پرشکوه ترين نرمش قهرمانانه ي تاريخ نویسنده : آل ياسين، الشيخ راضي    جلد : 1  صفحه : 459
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست