responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 6

آن قبله تابعين ، آن قدوه اربعين ، آن آفتاب پنهان ، آن هم نفس رحمان ، آن سهيل يمني :اويس قرني رضي الله عنه ، قال النبي صلي الله عليه و سلم :اويس القرني خير التابعين باحسان و عطف . ستايش کسي را که ستاينده او رحمه للعالمين بود . و نفس او نفس رب العالمين بود. به زبان من کجا راست آيد ؟ گاه گاه خواجه انبيا عليهم السلام روي سوي يمن کردي و گفتي اني لاجد نفس الحرمن من قبل اليمن . يعني نسيم رحمت از جانب يمن مي يابم و باز خواجه انبيا گفت .عليهم السلام که :فرداي قيامت حق تعالي هفتاد هزار فرشته بيافريند در صورت اويس تا اويس را در ميان ايشان به عرصات برآورند و به بهشت رود تا هيچ آفريده ، الا ماشاء الله واقف نگردد که در آن ميان اويس کدام است .که چون در سراي دنيا حق را در زير قبه تواري عبادت مي کرد و خويش را از خلق دور مي داشت تا در آخرت نيز از چشم اغيار محفوظ ماند که اوليائي تحت قبايي لايعرفونم غيري . و در اخبار غريب آمده است که :فردا خواجه انبيا عليهم السلام در بهشت از حجره خود بيرون آيد چنانکه کسي مر کسي را طلب کند خطاب آيد که :که را طلب مي کني ؟ گويد :اويس را .

آواز آيد که :رنج مبر که چنانکه در دار دنيا وي را نديدي اينجا نيز هم نبيني .

گويد :الهي کجاست ؟ فرمان رسد که :في مقعد صدق .

گويد :مرا نبيند .

فرمان رسد که :کسي که ما را مي بيند ، تو را چرا ببيند ؟

باز خواجه انبيا گفت عليهم السلام که :در امت من مردي است که به عدد موي گوسفندان ربيعه و مضر او را در قيامت شفاعت خواهد بود .

و چنين گويند که در عرب هيچ قبيله را چندان گوسفند نبود که اين دو قبيله را .

صحابه گفتند :اين که باشد ؟

گفت :عبد من عبيد الله . بنده اي از بندگان خداي .

گفتند :ما همه بندگانيم . نامش چيست ؟

گفت :اويس.

گفتند :او کجا بود ؟

گفت :به قرن .

گفتند :او تو را ديده است ؟

گفت :به ديده ظاهر نديده است .

گفتند :عجب ! چنين عاشق تو ، و او به خدمت تو نشتافته است ؟

گفت :از دو سبب، يکي از غلبه حال ؛ دوم از تعظيم شريعت من . که پيرمادري دارد عاجزه اي است ايمان آورده به چشم به خلل و دست و پاي سست شده . به روز اويس اشترواني کند و مزد آن بر نفقات خود و مادر خود خرج کند .

گفتند :ما او را ببينيم ؟

صديق را گفت تو او را در عهد خود نبيني . اما فاروق و مرتضي را گفت رضي الله عنهم که شما او را ببينيد . و وي مردي شعراني است و بر پهلوي چپ وي و برکف دست وي چندانکه يک درم سفيد است و آن نه سفيدي برص است . چون او را دريابيد از من سلامش رسانيد و بگوييد تا امت مرا دعا گويد .

باز خواجه انبيا گفت عليهم السلام :احب العباد الي الله الاخفياء.

بعضي گفتند :يا رسول الله ! ما اين در خويشتن مي يابيم .

سيد عليه السلام گفت :شتر واني است به يمن . او را اويس گويند . قدم بر قدم او نهيد .

نقل است که چون خواجه انبيا را عليهم السلام وفاة نزديک رسيد گفتند :يا رسول الله ! مرقع تو به که دهيم ؟

گفت :به اويس قرني .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست