responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 49

و عتبه گفت :شبي حوري را بخواب ديدم . گفت :يا عتبه ! بر تو عاشقم .

نگر چيزي نکني که به سبب آن ميان من و تو جدايي افتد .

عتبه گفت :دنيا را طلاق دادم . طلاقي که هرگز رجوع نکنم ، تا آنگاه که تو را بينم .

نقل است که روزي يکي براو آمد واو در سردابه اي بود . گفت :اي عتبه !مردمان حال تو از من مي پرسند . چيزي به من نماي تا ببينم .

گفت :بخواه ! چه ات آرزو است ؟

مرد گفت :رطبم مي بايد .

و زمستان بود . گفت :بگير !

زنبيلي بدو داد پر رطب .

زنبيلي بدو داد پر رطب .

نقل است که محمد سماک و ذوالنون به نزديک رابعه بودند . عتبه درآمد و پيراهني نوپوشيد و مي خراميد . محمد سماک گفت :اين چه رفتن است ؟

گفت :چگونه بنخرامم ، و نام من غلام جبار است .

اين کلمه بگفت و بيفتاد . بنگرستند . جان داده بود . پس از وفات او را به خواب ديدند ، نيمه اي روي سياه شده . گفتند :چه بوده است ؟

گفت :وقتي بر استاد مي شدم آمردي را ديدم . در وي نظر کردم بار خداي بفرمود تا مرا به بهشت بردند . دوزخ بر راه بود . ماري از دوزخ خويشتن به من انداخت . نيمه اي از رويم بگزيد ، گفت نفخه بنظرة . اگر بيش کردتي بيش گزيدمي . رحمة الله عليه.

9

ذکر رابعه عدويه رحمة الله عليها

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 49
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست