و گفت :تسليم ثابت بودن است در وقت نزول بلا بي تغيري در ظاهر و باطن .
و گفت :حيا بازبودن است از جمله خوهاي بد که خداوند بدان راضي نبود .
و گفت :محبت ميل بود به همگي به چيزي ، پس آن را ايثار کردن است
،برخويشتن ، به تن و جان و مال ، و موافقت کردن در نهان و آشکارا . پس
بدانستن که از توهمه تقصير است.
و گفت :خوف آن است که البته يک حرکت نتواند کرد که نه گمان او چنان بود که من بدين حرکت ماخود خواهم بود در آخرت .
و گفت :علامت انس به حق وحشت است از خلق و گريز است و هرچه خلق در
آن است و منفرد دشن به حلاوت ذکر حق تعالي برقدر آنکه انس حق در دل جاي مي
گيرد ، بعد از آن انس به مخلوقات از دل رخت برمي گيرد .
و گفت :صادق آن باشد که او را پاک نبود اگرش نزدي: خلق هيچ مقدر
نماند ، و جهت صلاح دل خويش داند و دوست ندارد که مردمان ذره اي اعمال او
ببينند .
و گفت :در همه کارها از سستي عزم حذر کن که دشمن در اين وقت بر تو
ظفر يابد ، و هرگاه که فتور عزم ديدي از خود هيچ آرام مگير به خداي پناه
جوي .
و درويشي را گفت : کن لله و الا لاتکن . گفت : خداي را باش و اگر نه خود مباش ، اين نيکو سخن است .
و گفت :سزاوار است کسي را که نفس خود را به رياضت مهذب گردانيده است که او را راه بنمايد به مقامات و
و گفت :هرکه خواهدک ه لذت اهل بهشت يابد ، گو در صحبت درويشان صالح قانع باش.