يعنى نفس عبادت داراى آداب و ترتيبات و به اصطلاح شرايطى مى باشد كه
از جمله وضو و طهارت است . ولى نفس وجوب , بلا شرط است . و يا در همان
مثال حج , البته نه نسبت به استطاعت , بلكه نسبت به طى مسافت كه
وجوب هيچگونه توقف بر حصول آن ندارد , هر چند وجود يعنى عمل انجام حج
متوقف بر آن است . و لازم است كه مكلف مسير از موطن خويش تا مكه
معظمه را طى كند , و بدون آن ممكن نيست .
ثمره بحث بر نتيجه عملى اين دو واجب مترتب است , زيرا اگر
وجوب مشروط به شرط باشد مانند مورد حج , تحصيل و تحقق اين شرط يعنى
تحصيل استطاعت و قدرت , لازم و واجب نيست . ولى در مورد دوم مثلا شرط
صحت نماز , ساختن وضو و طهارت لباس و بدن است , و يا طى مسافت كه
شرط تحقق حج است , تحصيل اينگونه شرايط بر مكلف واجب و ضرورى است .
ب ) واجب معلق و واجب منجز در واجب منجز , آمر دستورى مى دهد
بدون قيد و شرط كه فورا بايد اجرا شود . ولى در واجب معلق اينطور نيست ,
و با وجود تحقق وجوب , انجام و ايجاد متعلق حكم واجب داراى ظرف زمانى
است كه در حلول موعد معين بايد به اجرا در آيد . مثلا قانونگزار مقرر مى
دارد : كليه كسانيكه به سن 18 سالگى ميرسند بايد سربازى بروند . در
اينجا اصل وجوب كه يك تكليف قانونى است , به محض صدور اين حكم تحقق مى
يابد ولى متعلق اين حكم يعنى انجام امر , كه سربازى رفتن است , براى
آحاد مردم موقعى فعليت مى يابد كه به سن 18 سالگى برسند . در اينجا