هر گاه لفظى را گوينده استعمال نمايد كه آن لفظ يك معنى حقيقى
و اوليه داشته باشد و نيز داراى معانى ديگرى باشد كه مجازى و ثانوى آن
لفظ محسوب گردد , اگر شنونده در مقام استفاده مردد شود و نداند كه مراد
متكلم كدامين معناى لفظ است , آيا معناى اوليه يعنى همان معنايى كه
اصالتا براى آن وضع شده و معناى حقيقى آن لفظ محسوب مى گردد منظور نظر
است ؟ يا آنكه گوينده از لفظى كه استعمال كرده معناى ثانوى و مجازى را
منظور نموده است ؟ در اينگونه مواقع اصوليين يك سلسله قواعدى تحت عنوان
اصول لفظى مقرر داشته اند كه شنونده با اجراى آن اصول , بر حسب مورد به
مقتضاى آن عمل نموده و بدينوسيله از ترديد بيرون مىآيد . پس با توجه
به گفته فوق , اصول لفظيه را چنين بايد تعريف كرد :
اصول لفظيه اصولى هستند كه براى اثبات مراد متكلم از لفظ بكار مى روند .
ما نخست در پيرامون هر يك به طور خلاصه بحث مى كنيم , و سپس به
مناط حجيت و اعتبار اين اصول مى پردازيم . مهمترين اين اصول عبارتند از :
اصل حقيقت , اصل عموم , اصل اطلاق , اصل عدم تقدير و اصل ظهور .