پيشوايان دينى صادر گرديده , مثال براى اين مطلب است .
گاهى اوقات هر چند گوينده در مقام بيان حكمى از احكام است و
حتى براى اجراى آن مبادرت به بيان نموده است ولى در مقام بيان وجه خاصى
از مقصود است , در اينجا نيز در ماوراء آن وجه خاص نمى توان به اطلاق
استناد نمود , بلكه بايد بدست آورد كه گوينده در مقام بيان چه چيزى است و
تنها بمقدار كاربرد جمله برداشت نمود . ما در اينجا از مثال مشهورى كه
اصوليين در اين باب آورده اند استفاده مى كنيم :
مى دانيم در قرآن آمده است كه گوشت شكارى را كه سگهاى شكارى مى گيرند تناول كنيد ( فكلوا مما امسكن )
معلوم است كه خداوند در مقام بيان حكم حليت گوشت شكار شده توسط سگان
شكارى آموزش ديده است و با اين جمله اعلام نموده است كه گوشت مزبور هر
چند به سبك معمولى ذبح نشده ولى معذالك حلال است , حال آيا مى توان
گفت كه از اين جواز و حليت كه در قرآن آمده اينگونه استفاده مى شود
كه حتى محل دندان گرفتگى اين شكارها كه با دندان نجس سگ تمام داشته طاهر و
حلال است , به استناد آنكه در كلام قرآن بطور مطلق اجازه تناول داده
شده و قيد بر آنكه آنرا تطهير كنند ننموده است ؟
در اينجا اصوليين مى گويند خداوند در مقام حكم ديگرى است و نظر
به اين وجه خاص نداشته و حليت كل شكار شامل حليت محل دندان گرفتگى نمى
شود و در اين قسمت بايد طبق احكام مخصوص خودش عمل شود .
3 ) قرينه و قيدى كه بر اراده مقيد دلالت كند , چه به