شرطيه در ما نحن فيه عبارت است از[ ( اگر امر و نهى فعلى باشند معا (
مقدم ) ]) امر و نهى در واجد اجتماع مى كنند ( تالى ) . نقثيض تالى را كه
عدم اجتماع امر و نهى است استثناء مى كنيم و مى دانيم كه استثناء نقيض
تالى مايه نقيضمقدم مى شود , و در قضيه مورد بحث ما , عدم فعليت امر و
نهى است اثباتمى گردد .
با اين قياس استثنائى فعليت هر دو عنوان را كه از شرايط اجتماع
امر ونهىدر شىء واحد است برداشته ايم , زيرا در باب قياس استثنائى اگر
لازم منتفى شد ملزوم هم قطعا منتفى مى شود .
مثال قياس استثنائى در اينجا همانند مثال قياس استثنائى منطقى است
كه مى گويد[ : ( كلما كان الماء جاريا كان معتصما لكنه هذا الماء لا يكون
معتصما فهذا الماء ليس بجار]) . در نتيجه نقيض تالى آن مايه اثبات
نقيض مقدمهمى شود . اكنون كه صغرى يعنى فعليت امر و نهى در فرد واحد را
درست كرديم ,كبراى ما مى گويد اجتماع امر و نهى در واحد محال است . اين
كبراى عقلى در علم كلام ثابت شده است . لذا عده اى گفته اند نزاع در
اجتماع امر و نهى صغروى است . يعنى مى خواهند ببينند اجتماع امر و نهى
از مصاديق جمع ضدين است يا نيست . چنين بحثى بحث صغروى است نه كبروى ,
زيرا كبرايش برايمان معلوم است اگراز مصاديق ضدين بود اجتماع امر و نهى
محال و اگر از مصاديق ضدين نبود اجتماع امر و نهى اشكال ندارد .
صغراى كبراى كلى را در صورتى درست مى كرديم كه كبراى ( اجتماع امر
و نهى ) محال باشد , اما كسانيكه قائل به جواز اجتماع امر و نهى شدند
قهرا ديگر نمى توانند صغراى كبراى كلى را درست كنند .
اجتماع امر و نهى يك مسئله اصولى است
بعضى گمان كرده اند كه مسائلى غى راز مستقلات عقليه جزو مسائلى
اصولى نيست , در حاليكه شرط نيست , مسائل علم اصول جزء مستقلات عقليه
باشند . بلكه بسيارى از غير مستقلات عقليه حتى در مباحث الفاظ هستند كه
جزء مسائل اصوليند هم چنين در اصولى بودن مستقلات عقليه و غير مستقلات
عقليه لازم نيست كه بنابر