﴿ يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر ﴾
[4] بنابراين , پس از به انجام رساندن مأموربه , تكليف مجدد براى
قضاء يا أداى همان أمر با تخفيف و تو سعه سازگار نيست ولو آنكه فرد
ناقص نتواند از لحاظ تحصيل مصلحت ملزمة جانشين فرد كامل گردد .
ب . دليل ديگر از آن صاحب[ ( كفاية]) ( قدس سره ) است كه مى فرمايد :
أول . اگر بر مبناى آيه شريفه ﴿ فان لم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا ﴾ [5] و روايات [ ( ألتراب أحد الطهورين]) و[
( يكفيك عشر سنين]) , از جهت اطلاقى كه دارند , براى اجزاى بدل
اضطرارى دليل باشند , بايد به اجزاء و عدم اعادة يا قضاى مأموربه قائل
گرديد . زيرااگر به انجام رساندن مأموربه اول مجزى نبود و انجام ثانوى آن
مطلوب شارع بود , شارع حكيم براى آن نصى مىآورد , و چون در اين باب
بيانى وجود ندارد ,اجزاى مأموربه و عدم اعادة يا قضاء فهم مى شود .
دوم . أما اگر دليلى كه در خصوص اجزاى بدل اضطرارى است اطلاق
نداشته باشد , بايد به اصول عملية بازگشت , و اصل در اينجا برائت است و
عدم وجوب اعادة يا قضاى مأموربه , چون در اين مقام ما در اصل تكليف
شك داريم و بنابراين برائت به كرسى مى نشيند .
در توضيح اين مطلب مى گوييم كه : در اينجا در اصل تكليف شك هست
, بدينمعنى كه در حالت اضطرار , نظر به اينكه مكلف قادر به امتثال أمر[
( الموجبلقبح الخطاب]) واقعى نيست , اين أمر ساقط مى شود . و اعاده
مأموربه , تكليفىجديد محسوب مى گردد , و چنين أمرى محل شك است . در
نتيجة ,[ ( أصالة البرائة ]) حاكم مى شود و اين همه در هنگامى است كه
حالت اضطرار در داخل وقت رفعگردد . أما اگر رفع حالت مذكور در خارج وقت
باشد , وجوب قضاى مأموربه نيزتكليفى جديد است كه با اجراى أصل برائت
منتفى مى گردد .
ج . وجه ديگر اينكه :
أولا , قضاء در امورى واجب است كه عنوان[ ( فوت]) بر آنها صادق
باشد , و در اين مقام مى توان گفت كه عنوان فوت صادق نيست . زيرا قرض
ما بر اين