اصوليان شيعه عقل را يكى از ادله أربعة مى دانند و در باب آن
سخنان فراوان دارند . أشاعرة , به لحاظ گفتگو از حسن و قبح عقلى , در
اين ميدان گام مى نهند . بحث[ ( از حسن و قبح]) گفتگو از معانى گوناگون
آن را به ميان مىآورد , وپرداختن به معناى عقل تقسيم آن را به عقل نظرى و
عقل عملى مطرح مى سازد , و سرانجام , سخن از أحكام شرعى و أحكام عقلى
مفهوم ملازمه اين دو را با يكديگر وارد بحث مى كند , و , در نتيجه , موقع و
مقام عقل به عنوان يكى از أدله معلوممى گردد . اما مقدم بر اين همه و پيش
از رسيدن به اصل مطلب , بجاست كه نخست به طرح مسئله بپردازيم و از
نظرات محققان متقدم و متأخر ياد كنيم .
طرح مسئله را در چند صورت به شرح زير مطرح مى كنيم :
1 . آيا همان طور كه كتاب بتنهايى دليل است و سنت و اجماع نيز
هر يكبتنهايى دليلند , در مقام اقامه حكم عقلى نسبت به يك مسئله بايد گفت
كه اينحكم حجت است و مى بايست مطابق آن عمل گردد تا در نتيجة اگر عمل
كردن موجب ثواب باشد بتوان گفت كه بر خلاف اين حكم عقلى عمل نمودن
موجب عقاب است ؟
2 . يا اينكه بايد پذيرفت كه دليل عقلى در عرض كتاب و سنت و
اجماع واقع نمى شود , بلكه در طول آنها قرار دارد , يعنى وقتى از يافتن
حكم مسئله در كتاب و سنت مأيوس شديم و اجماعى هم در خصوص مورد نيافتيم ,
بايد به عقل تمسك جوييم و مطابق حكم آن عمل كنيم ؟