[( بعولتهن]) خصوص مطلقات رجعيه را در بر مى گيرد . ديگر چرا بايد به
استخدام قائل شد ؟ بايد به همان اصالة العموم تمسك كرد و گفت عود ضمير
به بعضى ازافراد عام سبب نمى شود قرينه باشد بر اينكه ظهور عام را از
عموم خودش صرف كند , بتعبير ديگر حكم در جمله اى كه داراى ضمير است غير
از جمله ايست كه بطور عموم ذكر شده است چه مى خواهد آن تقييد بمتصل باشد
و يا بمنفصل .
7 . عام و استثنا در كلام
اگر عام در كلامى وارد شود و سپس در آخر استثنايى بيايد , آيا اين استثنا به جمله آخر مى خوردى ابه همه جمله ها ؟
﴿ والذين يرمون المحصنات . . . ﴾ [( نور]) , 4 ) : كسانى ك به زنها نسبت زنا مى دهند و نتوانند چهار شاهد عادل بياورند كه شهادت بدهند ﴿ فاجلدوهم ثمانين جلدة﴾ بايد به آنها هشتاد تازيانه زد . اين يك كيفر است . كيفر دوم : ولا تقبلوا . . .
يعنى از آنها شهادتشان نيز قبول نمى شود . سپس مى فرمايد :﴿ و اولئك هم الفاسقون﴾
: اينها فاسق هم هستند , يعنى مثلا امام جماعت هم نمى توانند بشوند و در
حضورشان نمى شود طلاق داد . آنگاه در آخر استثناء مىآيد كه : ﴿ الاالذين تابوا﴾ مگر كسانى كه توبه كرده اند . اكنون سؤال اين است كه ﴿ الاالذين تابوا﴾ فقط به ﴿اولئك هم الفاسقون﴾ مى خورد , يعنى اينها كه فاسقند اگر توبه كردند , ديگر فاسق نيستند و مى توانند مثلا امام جماعت شوند , يا ﴿ الاالذين تابوا﴾
به همه كيفرها مى خورد , يعنى اين افراد تازيانه نمى خورند و شهادتشان هم
قبول مى شود . و يا اينكه بايد گفت اصلا ظهور ندارد نه ظهور در كيفر
آخر و نه ظهور در همه كيفرها , بلكه مجمل است , به دليل آنكه ظهور در
هر كدام قرينة مى خواهد و وقتى قرينة نيست مجمل مى شود . و يا بايد تفصيل
داد و گفت جمله هايى كه موضوع و محمول در همه آنها ذكر مى شود , مثلا[ (
أكرم العلماء و ضيف الساداتو وقرالكبار الاالفساق منهم]) , عدم اكرام
به آخرى مى خورد . أما اگر چنين نبود , يعنى موضوع فقط يك دفعه ذكر شده
بود , مثلا[ ( أكرم العلماء والسادات و الكبار الاالفساق منهم]) , عدم
اكرام به همه برمى گردد . اين تفصيل از آنمرحوم ميرزاى نائينى ( رحمة الله
عليه ) است در اينجا ممكن است بگوييمكسانى كه قائل به برگشتن اين
استثناء به خصوص