نام کتاب : تاريخ تحليلي اسلام نویسنده : نصیری رضی، محمد جلد : 1 صفحه : 252
كه مأمون تقاضا كرده بود امام (عليه السلام) با اهلبيت خويش سمت
مرو رهسپار شود، حضرت (عليه السلام) نه تنها كسى را با خود نبرد، بلكه تنها
فرزندش را نيز در مدينه گذاشت. وداع امام (عليه السلام) با قبر پيامبر
(صلى الله عليه وآله) و خروج از مدينه چنان بود كه همه دريافتند ناگزير پاى
در راه سفر نهاده است.
ب. حضرت (عليه السلام) در نيشابور در ماجراى حديث
سلسلةالذهب، همه آنچه را كه براى روشنگرى و شكلدهى به حافظه تاريخ
لازم بود، بيان كرد و ولايت را از ناحيه خدا نه از ناحيه مأمون برشمرد.
صحنهاى كه امام (عليه السلام) در آن مقطع پديد آورد و روش هنرمندانهاى كه
براى بيان حقيقت جاودانه ولايت بهكار گرفت، از بهياد ماندنىترين خاطرات
تاريخ است. بسيارى از دانشمندان فرصت را مغتنم شمرده، از سلاله پيامبر
(صلى الله عليه وآله) بهترين و ضرورىترين درس زندگى را درخواست كردند،
امام (عليه السلام) نخست در مقام بيان اهميت موضوع برآمد و سند روايت را يك
به يك برشمرد تا به خداوند رسيد. وقتى شوق و هيجان جمعيت به نهايت نزديك
شد، ادامه داد: كلمة لاالهالاالله حصنى فمن دخل فى حصنى امن من عذابى....
[1]
محتواى بخش اول حديث در قرآن و در آثار مفسران و دانشوران
فراوان ديده مىشود و نياز به آن مقدمه طولانى نداشت; وقتى امام بخش پايانى
روايت بشرطها و شروطها و انا من شروطها را بيان كرد و ولايت و رهبرى را
درختى برآمده از ريشه توحيد و شرط ثمردهى و سودمندى حصن الهى قرار داد،
شنوندگان راز آن مقدمه را دريافتند.
ج. در مرو هرچه اصرار كردند امام (عليه السلام) خلافت و يا
ولايتعهدى را نپذيرفت و سرانجام اين امر با چهره كريه زور و برق شمشير بر
آن حضرت تحميل شد; زيرا امام مقاومت تا شهادت را در اين موقعيت وظيفه و
رسالت خود نمىدانست. سرانجام روزى معين شد و اعلام گرديد تا در آن روز
مردم بيايند و با حضرت (عليه السلام) بيعت كنند. مأمون براى حضرت رضا (عليه
السلام) در كنار خويش محلى قرار داد و اولين كسى كه فرمان داد بيايد و با
حضرت رضا (عليه السلام) بيعت كند، پسرش عباس و بعد از او يكى از سادات علوى
بود بههمين ترتيب يك عباسى و يك علوى. در اخذ بيعت، امام (عليه السلام)
براساس سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رفتار كرد نه آنطور كه مأمون
مىخواست. [2] پس از بيعت امام (عليه السلام) برخلاف انتظار مأمون و همه
اطرافيانش خطبهاى كوتاه
[1] بحارالانوار ، ج 49، ص 175 و عيون اخبارالرضا ، ج 2، ص 134.