نام کتاب : شرح دعای کمیل نویسنده : حسین انصاریان جلد : 1 صفحه : 86
در اين نامه سيئات و خطاهايت نوشته بود ، ولى به بركت اين آيه زايل شد و حضرت عزت از تو گذشت[1] .
عيسى و گناهكار
در روايات آمده : روزى عيسى با جمعى از حواريون به راهى مى گذشت ، ناگاه گنهكارى تباه روزگار كه در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بديد ، آتش حسرت در سينه اش افروخته شد ، آب ندامت از ديده اش روان گشت ، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد ، آه جگر سوز از دل پرخون بركشيد و با زبان حال گفت :
يا رب كه منم دست تهى چشم پرآب ^^^ جان خسته و دل سوخته و سينه كباب
نامه سيه و عمر تبه ، كار خراب ^^^ از روى كرم به فضل خويشم درياب
پس با خود انديشيد كه هر چند در همه ى عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى و ناپاكى قابليت همراهى با پاكان را ندارم ، اما چون اين گروه دوستان خدايند ، اگر به مرافقت و موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود ; پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فريادكنان مى رفت .
يكى از حواريون باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره ى شهر و مشهور دهر بود ديد كه به دنبال ايشان مى آيد ، گفت : يا روح اللّه ! اى جان پاك ! اين مرده دل بى باك را كجا لياقت همراهى با ماست و بودن اين پليد ناپاك از پى ما در كدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نكند و از همراهى ما جدا شود كه مبادا شومى گناهانش دامن زندگى ما را بگيرد !!
عيسى (عليه السلام) در انديشه شد تا به آن شخص چه گويد و چگونه عذر او را