نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 519
در
آن نداريم. ولى اگر خودتان بخواهيد اطّراد و عدم اطّراد را مطرح كنيد از كجا صحّت
اطلاق و قبح آن را به دست مىآوريد؟ راهى براى اثبات اين مطلب نداريم. ما احتمال
مىدهيم كه معناى حقيقى اسد، منطبق بر زيد باشد، مثل انسان. اگر انسان- به عنوان
معناى حقيقى- منطبق بر زيد بود، [1] روى مبناى خود ايشان، همه جا اطلاق كلمه انسان بر زيد، صحيح خواهد
بود. شما احتمال مىدهيد كه اسد هم همينطور باشد، در اين صورت قبح را از كجا به
دست مىآوريد؟ بنابراين، مطرح كردن حسن و قبح در كلام شما، كاشف از اين است كه
قبلًا معناى حقيقى- به صورت ارتكازى- براى شما روشن شده است، زيرا اگر روشن نباشد
و انسان در حال ترديد و جهل باشد نمىتواند بگويد: هذا قبيح. شما مىگوييد: از
خصوصيات مجاز اين است كه «لا يطلق في بعض المواقع»، حالا اين بعض مواقع را- كه
مجاز و لا يطلق است- از كجا آورديد كه مجاز است؟ اگر هم مجاز بودن را به دست
نياورديد، لا يطلق را از كجا به دست آورديد؟ خير، اطلاق مىشود، حتّى كنار سفره و
قبح ندارد. پس كلام مرحوم بروجردى نيز نمىتواند مسأله اطّراد و عدم اطّراد را به
عنوان علامتى براى حقيقت و مجاز اثبات كند. در نتيجه، همان حرفى را كه در ارتباط
با عدم صحّت سلب گفتيم در اينجا نيز مطرح مىكنيم كه يك نفر نمىتواند راه به جايى
برد مگر اين كه مسبوق به تبادر باشد و اگر مسبوق به تبادر شد نيازى به صحّت حمل و
اطّراد و امثال اينها نخواهد داشت.
كلام
آيتاللَّه خويى «دامظلّه» در ارتباط با اطّراد
آيتاللَّه
خويى «دامظلّه» مىفرمايد: معناى اطّراد، اين نيست كه كسى مسألهاى را نزد خودش
حلّ كند و از تطبيق و
[1]- با قطعنظر از اشكالى كه ما در رابطه با
حقيقت مطرح كرديم.
نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 519