نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 488
اگر
در بين معانى مورد احتمال، اين معناى متبادر، امتياز حقيقى بودن را نداشته باشد،
پس چرا به ذهن تبادر مىكند؟ اگر خصوصيت حقيقى بودن را از آن جدا كنيم، خصوصيت
ديگرى در اين رابطه نمىبينيم. به عبارت روشنتر: متبادر شدن يك معنا از بين معانى
محتمله، بايد به جهت اولويت و خصوصيتى باشد و ما اولويت را- در اينجا- غير از
حقيقى بودن معنا نمىبينيم.
جهت
پنجم: آيا در اينكه تبادر علامت حقيقت است، شرطى هم وجود دارد؟
بلى،
يك شرط وجود دارد و آن اين است كه تبادر بايد در رابطه با خود لفظ باشد.
و
به تعبير اصطلاحى، تبادر بايد مستند به حاقّ لفظ باشد بهطورى كه قرينه، نقشى در
تبادر نداشته باشد. حال اگر ما در موردى علم پيدا كرديم كه تبادر، مستند به حاقّ
لفظ است، اين شرط حاصل شده است و علاميّتِ تبادر، تحقّق پيدا مىكند. امّا اگر
معنايى به ذهن تبادر كرد ولى ما علم نداشته باشيم كه آيا اين انسباق در ارتباط با
حاقّ لفظ است يا استناد به حاقّ لفظ ندارد، آيا در اين صورت، قاعدهاى وجود دارد
كه ما را از حيرت بيرون آورد؟ مثل قواعد ديگرى كه در ساير موارد شك وجود دارد. در
اينجا دو قاعده مطرح شده است: 1- اطّراد: يعنى اگر ديديم تبادر اين معنا از لفظ، اختصاص به يك مورد يا دو
مورد ندارد بلكه در تمام مواردى كه اين لفظ اطلاق شود، اين معنا به ذهن تبادر
مىكند، مثلًا هروقت لفظ «صعيد» اطلاق شود مىبينيم از آن «تراب خالص» به ذهن
تبادر مىكند، اين اطّراد، دليل بر اين است كه تبادر معناى «تراب خالص» از لفظ
«صعيد» در ارتباط با حاقّ لفظ و ذات لفظ است.
اشكال: آيا شما مىگوييد: در اينجا از راه اطّراد، علم پيدا مىكنيم كه
تبادر، مستند
نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 488