نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 203
اوّل،
ادلّهاى است كه جنبه اثباتى دارد و نوع دوّم ادلّهاى است كه واضع بودن بشر را
نفى مىكند، اگرچه نتيجه هر دو دسته دليل يك چيز است.
ادلّه
براى اثبات اينكه واضع، خداوند است
مهمترين
ادلّهاى كه براى اثبات اين مطلب اقامه كردهاند دو دليل است:
دليل
اوّل: آيه شريفه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ
كُلَّها
ثُمَّ
عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ
كُنْتُمْ صادِقِينَ.
[1] تقريب استدلال: آيه شريفه مىفرمايد: خداوند همه اسمها را به آدم
عليه السلام ياد داد. و معلوم است كه قبل از تعليم اسماء بايد وضعى وجود داشته
باشد و از جانب خداوند، هر اسمى براى مسمّاى خود وضع شده باشد، مثلًا اوّل كلمه
سماء براى آسمان وضع شده باشد و پس از آن خداوند به آدم ياد بدهد. و وجود اسماء،
قبل از تحقّق وضعْ غير ممكن است.
بنابراين
قبل از خلقت آدم عليه السلام، وضع وجود داشته و چون قبل از خلقت آدم، انسانى وجود
نداشته است پس واضع، خداوند است. پاسخ دليل اوّل: در قسمتى از آيه فرموده است: ثُمَّ عَرَضَهُمْ على الملائكة و ضمير
«هُم» براى ذوى العقول است و اين نشان مىدهد كه آنچه در استدلال بيان شده
نمىتواند مراد آيه باشد. «هُم» نه تنها «اسماء» نيستند بلكه همه مسمّيات هم
نيستند. مسأله تعليم اسماء اينگونه نبوده است كه مثلًا خداوند به آدم عليه السلام
بگويد: اسم اين چيز آسمان است و بعد هم خداوند از ملائكه سؤال كند كه اسم اين چيز
چيست؟ و آنان بگويند: نمىدانيم. مسئله، به اين صورت نبوده زيرا اوّلًا: از كجا
معلوم كه ملائكه نمىدانستهاند؟ ثانياً: برفرض كه نمىدانستهاند، اين مسأله مهمى
نيست كه خداوند موجودى را با آنهمه مزايا بخواهد براى ملائكه معرفى كند و خليفة
اللَّه بودن او را