نام کتاب : آئين كيفرى اسلام نویسنده : ترابى شهرضايى، اكبر جلد : 1 صفحه : 585
فقه
الحديث: روايت مربوط به زنى است كه چهار مرتبه اقرار كرد و اميرمؤمنان عليه
السلام به قنبر دستور دادند تا مردم را در مسجد جمع كند. پس از اجتماع مردم،
فرمود: مىخواهيم بر اين زن حدّ اجرا كنيم ... امام عليه السلام در روز اجراى حدّ
انگشتان سبّابه در دو گوش مبارك گذاشت و با صداى بلند فرمودند: خداوند با پيامبرش
عهدى بسته و رسول خدا صلى الله عليه و آله آن عهد را به من سفارش كرده است؛ به اين
كه هر فردى كه خدا بر عهدهى او حدّى دارد، حقّ ندارد حدّ را اقامه كند و مجرى حدّ
باشد.
در
ذيل اين روايت، آمده است كه همهى مردم منصرف شده و برگشتند، مگر اميرمؤمنان و
امام حسن و امام حسين عليهم السلام و اين سه نفر حدّ را اقامه كردند، كسى همراه
آنان نبود؛ و در ميان جمعيّتى كه برگشت محمّد بن اميرالمؤمنين ديده مىشد.
ظهور
اين حديث كه از نظر سند معتبر است، در حرمت و عدم جواز، قابل انكار نيست؛ به خصوص
با اين سختگيرى و شدّت عملى كه امام عليه السلام به خرج داد. اگر مسأله يك
مسألهى كراهتى است، نبايد به اينگونه برخورد شود؛ زيرا، اين بيان آبروريزى و هتك
حيثيّت به دنبال داشت؛ و يك عمل كراهتى مجوّز چنين چيزى نيست كه حتّى نام فرزند
اميرمؤمنان عليه السلام در منصرفين آورده شود.
اگر
مسأله يك حكم كراهتى بود، امام عليه السلام در مسجد متذكّر مىشد و به مردم
مىفرمود.
از
اين كه حضرت حكم را محكم پياده كردند، و هيچگونه مسامحهاى در رفتار امام عليه
السلام ملاحظه نمىكنيم، معلوم مىشود حكم آن حرمت بوده است.
2-
وعن عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه
السلام، قال: اتي أمير المؤمنين عليه السلام برجل قد أقرّ على نفسه بالفجور.
فقال
أمير المؤمنين عليه السلام لأصحابه اغدوا غداً عليّ متلثّمين. فقال لهم: من فعل
مثل فعله فلا يرجمه ولينصرف فقال: فانصرف بعضهم وبقي بعضهم فرجمه من بقي منهم. [1]
[1]. وسائل الشيعه، ج 18، ص 342، باب 31 از
ابواب مقدّمات الحدود، ح 2.
نام کتاب : آئين كيفرى اسلام نویسنده : ترابى شهرضايى، اكبر جلد : 1 صفحه : 585