فقدان
روايت در كتب اربعه و تأثير آن بر استدلال به حديث
اشكال
ديگرى كه ممكن است به اين روايت گرفته شود، آن است كه فقدان حديث «على اليد» در
كتب اربعه، جواز استدلال به اين روايت را مخدوش مىكند و ديگر نمىتوان براى ضمان
يد به اين حديث استدلال كرد.
پاسخ اين اشكال نيز آن است كه در علم رجال ثابت شده است نبود يك روايت در
كتب اربعه موجب ضعف روايت نمىشود؛ همانگونه كه وجود روايت در آن كتابها قرينه
حجّيت آن روايت نيست. چه آنكه روايات معتبرى وجود دارد كه علما و بزرگان بر طبق
آن عمل و بدان اعتماد مىكنند، امّا در كتب اربعه ذكرى از آنها به ميان نيامده
است؛ و از ديگر سو، در اين كتابها روايات ضعيف نيز ذكر گرديده است.
به
عبارت ديگر، ملاك آن است كه خبر واجد شرايط باشد و از شرايط حجت خبر، وجود آن در
كتب اربعه است؛ زيرا اگر حجت منحصر به اين كتب شود، سبب مىشود كه بقيه از اعتبار
ساقط شود در حالى كه كثيرى از كتب ديگر در اشتهار نزديك به همين كتب اربعه
مىباشند، مانند عيون و خصال و اكمال الدين و بزرگان اماميه هميشه و در همه اعصار
به اين كتب استناد مىكردند و از هيچ كس شنيده نشده است كه اكتفا نمايند بر روايات
كتب اربعه و اينكه فقهاء توجه بيشترى به كتب اربعه داشتهاند به اين معنى نيست كه
غير از آن حجيت ندارد، بلكه چون اينها داراى ترتيب و حسن تهذيب بودند و مؤلفين
آنها از رؤساى شيعه بودند و علاوه غير از كتاب كافى بقيه كتب اربعه منحصر در احكام
مىباشند در حالى كه ساير كتب حديثى اخبار غير فقهى نيز دارند و اين اقتضاى تفرق
را دارد به نحوى كه مراجعه به آن مشكل است، از اين جهت رغبت فقهاء به مراجعه به
آنها كمتر بوده است.
نتيجه
بحث سندى روايت: نيتجهاى كه از مباحث سندى روايت
گرفته