در
لغت بين «عسر» و «حرج» فرقى نيست و هر دو را به معناى «ضيق» گرفتهاند، آنهم «مطلق
الضيق».
اشكال
سوّم: بر فرض كه فرمايش مرحوم نراقى صحيح باشد و منظور ايشان عرف عام باشد
كه در آن بين «عسر» و «حرج» فرق است، باز مجالى براى حمل مطلق بر مقيّد وجود
ندارد؛ چه آن كه مطلق و مقيّد، دو دليلى هستند كه بين آنها تعارض و تنافى بدوى-
تعارض غيرمستقرّ- وجود دارد؛ حال آن كه در بحث ما حتّى تعارض بدوى وجود ندارد؛ و
عرف، بين اين دو دليل به هيچ وجه تعارض نمىبيند. بنابراين، مسأله حمل مطلق بر
مقيّد نيز قابل مناقشه بوده و صحيح نمىباشد؛ و در نتيجه، مجالى براى اثبات قيد
«لايتحمّل عادة» باقى نمىماند.
مؤيّد
اين مطلب تصريح امام خمينى قدس سره است كه فرمودهاند:
از
كلمات بسيارى از اهل لغت استفاده مىكنيم كه «حرج» به معناى «ضيق» است بدون آن كه
چنين قيدى را بيان كرده باشند؛ بنابراين، قيد «لا يتحمّل عادة» هيچ وجهى ندارد. [1] ايشان در موردى كه استفاده آب در وضو
موجب خشكى پوست شود، هر چند كه منجر به تركيدگى آن نگردد، قاعده لاحرج را جارى
مىدانند. [2]
دليل
سوّم: اجماع
دليل
سومى كه براى قاعده لاحرج به آن استدلال شده است، اجماع مىباشد؛ در اين دليل بيان
شده كه اجماع مسلمين بر نفى حكم حرجى در شريعت اسلام است.
[3]