با
پنج وجه مىتوانيم بر استدلال به اين آيه پاسخ بگوييم.
وجه
اوّل: اين كه مىگويند: حذف متعلق دلالت بر عموم دارد، پشتوانه و مستندى
ندارد و از مشهوراتى است كه اصل و ريشهاى نداشته و ادّعايى است بدون دليل، كه در
استعمالات عرب، موارد نقض فراوانى براى آن وجود دارد.
وجه
دوّم: در مواردى كه حكمى كلّى بيان مىشود و متعلّق آن محذوف است، بايد از
راه قرينه مناسبت حكم و موضوع، ببينيم متعلّق چيست و مناسبات كلامى و قرائن عرفى
چه اقتضايى را دارد.
به
عنوان مثال، در آيه شريفه: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ
الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ
فَاجْتَنِبُوه» [1] قرائن اقتضا مىكند كه شرب را در
تقدير بگيريم و بگوييم دستور به اجتناب از شرب خمر داده شده است.
در
اينجا نيز قرينه تناسب حكم و موضوع اقتضاء مىكند كه مراد از حفظ فرج آن باشد كه
از لمس و نگاه و وطى غير شوهر حفظ شود، نه اينكه به جهت حذف متعلّق حفظ در «يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنّ»
افاده عموم كند و شامل هر نوع حفظى باشد. بنا بر اين، به قرينه مناسبت حكم و
موضوع، آيه شريفه دلالت دارد بر حفظ فرج از لمس و نظر و وطى و امثال آن، و هيچ
دلالتى بر مطلق حفظ ندارد.
وجه
سوّم: بر فرض كه اين آيه دلالت بر عموم كند، اثبات وجوب حفظ براى مقام بحث
ما به وسيله آن، تمسّك به عام در شبهه مصداقيّه