نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 56
بواسطه آن تخييل قبضى يا بسطى يا شوقى يا نفرتى يا حالى از حالها
حادث شود ... و نفوس عوام تخييل را مطيعتر از آن بود كه تصديق را» (اساس، 348).
«ماده شعر سخن است، و صورتش به نزديك متأخران وزن و قافيه، و به نزديك منطقيان
تخييل» (اساس، 587).
تخييلى
منسوب به
تخييل.
«و هر
تصديقى كه مقتضى اعتقادى نبود، اگر مقتضى تأثيرى بود در نفس به قبض يا بسط، بر
وجهى از وجوه آن را تخييلى خوانند» (اساس، 342).
تداخل
داخل بودن
يك قضيه در قضيه ديگر، به اين نحو كه چون دو قضيه در موضوع و محمول و لواحق ديگر و
نيز در كيف (سلب و ايجاب) متفق باشند، و تنها در كم (كل و بعض) اختلاف داشته
باشند، قضيه جزئى داخل در قضيه كلى است. و از وضع كلى وضع جزئى لازم مىآيد، ولى
از وضع جزئى وضع كلى لازم نمىآيد. مثلا در دو قضيه «هر انسانى فانى است» و «بعضى
انسانها فانىاند»، قضيه دوم در قضيه اول داخل است و اين دو قضيه را با هم
متداخلان گويند.
(- ص 66).
«تداخل
اتفاق دو قضيه بود در موضوع و محمول و ديگر لواحق و عوارض كه ياد كرده آمد و در
كيف، با اختلاف در كميت.
يعنى يكى
كلى بود و ديگر جزوى و لا محاله جزوى در كلى داخل بود» (اساس، 97).
ترادف
مترادف
بودن، نسبت بين دو لفظ كه هردو به يك معنى باشند.
«و بهرى
گمان بردهاند كه تواطى و اشتراك و ترادف و ديگر اقسام كه در آن موضع گفتيم خاص به
اسماء است و اين گمان خطا است. چه افعال و حروف، بلكه مركبات را همين عوارض باشد»
(اساس، 16).
ترتيب
قرار دادن
يا بودن هريك از اجزاء مختلف بجاى خود، به نحوى كه اجزاء را از لحاظ تقدم و تأخر
با هم نسبتى باشد و آن اجزاء بر روى هم مجموعه واحدى را تشكيل دهد. چنانكه منطقيان
در تعريف فكر گفتهاند كه «الفكر ترتيب أمور معلومة للتّأدّى إلى مجهول» يعنى فكر
عبارت از منتظم ساختن امور معلوم است براى
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 56