گاهى هم بعنوان مترادف
» Polysyllogism «
(قياس مركّب) بكار مىرود.
Power
قوّه
Proximum genus
جنس قريب
Q
Qualitative
كيفى
Quality
1- كيف (يكى از مقولات عشر)
2- كيف (سلب و ايجاب در قضيّه)
Quantification
حصر (در مقابل اهمال)
Quantification of the predicate
حصر محمول، محصور ساختن محمول، كميّت قائل شدن براى محمول، كميّت دادن به محمول.
مقصود تحولى است كه هاميلتن خواسته است در منطق كلاسيك بوجود آورد.
Quantificative
كمى
QUantified proposition
قضيّه محصوره
Quantifier
سور
Quantify
كميّت دادن به يك حدّ (خواه لفظ باشد، خواه مفهوم)
Quantity
1- كم، كميّت (يكى از مقولات عشر)
2- كميّت در قضيّه (كلّ و بعض)
Question
سؤال
Quiddity (-essence)
ماهيّت، چيستى.
اين اصطلاح از ترجمه لاتينى لفظ «ماهيّت» در آثار ابن سينا، به آثار منطقى و فلسفى اروپا راه يافته است.
» essence «
وسن تماس آن را بعنوان مترادف
» form «
و
» nature «
بكار مىبرد.
Quinque Voces
الفاظ خمسه
مراد كليات خمس است كه فورفوريوس با اندكى تصرف و تغيير از كتاب جدل ارسطو اقتباس كرده است.