نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 344
inner speech
قول باطن
inseparable
لازم، غير
مفارق، جدايىناپذير، جداناشدنى، ممتنع الانفكاك
inseparable
accident
عرض لازم
instrument
آلت
instrumental
آلى
intellectual
عقلانى،
عقلى، مربوط به عقل (گاه در مقابل
» sensible «
بكار
مىرود، و گاه در مقابل
» intuitive «
)intelligible
(/-sensible)
معقول
intention
معنى، مفهوم
interpretation
تعبير،
بيان
intrinsic
(/-extrinsic)
1- داخل
در ماهيّت، جزء ماهيّت، جزء قوام.
2- آنچه
در خود شىء است. وصفى كه در خود شىء وجود دارد، نه اينكه از مقايسه آن با شىء
ديگر ناشى شود. يعنى آنچه جزء ذات يا صفات حقيقى شىء است، نه جزء صفات اضافى.
inversion
در اصطلاح
منطقيان اسكولاستيك نوعى استنتاج مستقيم كه با معدول ساختن موضوع و محمول بدست
مىآيد. مانند هر الف ب است هر غير الفى غير ب است. و اين استنتاج در صورتى صحيح
است كه نسبت بين موضوع و محمول تساوى باشد.
J
Judgment
حكم،
تصديق
K
Knowledge
علم
L
Law
قانون
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 344