نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 3
مجموع شروع كرده آمد بر عزم آنكه طرفى صالح از آنچه از اهل علم منطق
در اين فن استفاده كرده است، يا بحسب قواعد و اصول اين صناعت استنباط نموده بر
وجهى كه او را روشن شده است ايراد كند، و از ابطال مذاهب باطل در هربابى كه مؤدّى
باشد به اطناب به قدر امكان احتراز كند» (اساس، ص 3). «عادت چنان رفته است كه ابتدا
از مواضع اثبات و ابطال كنند، چه نفع آن در همه مواضع عامّ است».
(اساس، ص
467).
إتّحاد
يكى بودن،
وحدت داشتن. (-/ مغايرت تغاير).
«و حمل
مواطات اقتضاء آن كند كه محمول و موضوع را اتّحاد بود بوجهى، و مغايرت بوجهى» (درة
التاج، ص 52).
«اتّحاد
در جنس مجانست ناميده مىشود، و در نوع مماثله، و در خاصّه مشاكله، و در كيف
مشابهت، و در كمّ مساوات، و در اطراف مطابقه، و در اضافه مناسبت، و در وضع اجزاء
موازنه» (تعريفات جرجانى).
إتّصاف
متّصف
بودن، صفتى را واجد بودن، محكوم عليه براى چيزى بودن.
«... آن
مذهب كه به بعضى از منطقيان منسوب است كه گويند موضوع قضيّه چنان بايد گرفت كه
هرچه صحّت اتصاف به موضوع داشته باشد، محكوم عليه بود ...» (اساس، ص 354). «و
مطلقه عامّه، ضروريه مطلقه باشد اگر حكم كرده باشند در او به استحالت خلوّ موضوع
از محمول، يا اتّصاف موضوع به محمول، دائما بىشرط چيزى» (درة التاج، ص 84).
إتّصال
پيوند و
ملازمه و وابستگى بين مقدّم و تالى در قضاياى شرطى (- مصاحبت- استصحاب (-/ انفصال)
(- قضيّه شرطيّه متصله، ص 190)
«اگر
اعتبار مصاحبتى كنند و حكم كنند به ثبوتش يا نفيش بر وجهى كه وضع قضيه اول مستتبع
يا مستصحب وضع قضيه دوم باشد يا نباشد، آن را شرطى متصله خوانند.
اما اگر
ثبوت هيچ مصاحبت و معاندت و نه نفيشان اعتبار نكنند، ميان آن دو قضيه تعلقى نبود،
نه به اتصال و نه به انفصال» (اساس، ص 69). «و اعتبار استصحاب مقدم تالى را در
متّصله كه منقسم است به لزوم و اتفاق، چنانكه گفتهايم از جهات نشمردهاند. بل اين
دو قسم را دو نوع اتصال متباين نهادهاند: لزومى به حقيقت
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 3